به نقل از مهتاب من، در مراسم هفتمین سالگرد رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی در قم، اسحاق جهانگیری به عیب سخن پرداخت.
مشروح سخنان وی در پی می آید:
در سالگرد هفتمین رحلت سیاستمدار بزرگ، فقیه مورد قیمت و مدیر توانای نظام جمهوری اسلامی، حضرت آیتالله هاشمی رفسنجانی قرار داریم. از خانواده معزز آیتالله هاشمی رفسنجانی سپاس میکنم که بنده را دعوت کردند. بنده توفیق داشتم در طی این هفت سال، در شش جلسه درمورد آیتالله هاشمی سخنرانی کردهام.
در پنج -شش سال تازه، دیماه ماه غمباری است و اتفاقات تلخ بزرگی در این ماه افتاده است؛ ارتحال آیتالله هاشمی رفسنجانی، شهادت سردار بزرگ -و به تعبیر خود ایشان «سرباز وطن»- سپهبد سلیمانی گرامی، جان باختن تعداد بسیاری از هموطنان ما در تشییع جنازه ایشان در کرمان، اتفاق زیاد تلخ سقوط هواپیمای اوکراینی و جان باختن جمع بسیاری از هموطنان ما و نهایتاً حادثه تروریستی که هفته قبل در کرمان اتفاق افتاد و جمع بسیاری از مردم مظلوم ایران به شهادت رسیدند. من این حادثه را خدمت همه ملت بزرگ ایران تسلیت عرض میکنم.
بزرگداشت و گرامیداشت یاد و خاطره مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، فقط به این نیست که به یک متفکر یا سیاستمدار ادای احترام کنیم. بلکه فرصتی برای بازخوانی اندیشه، بینش، اخلاق، منش، آرمانها، روشهای زیست سیاسی و توانایی حکمرانی آیتالله هاشمی رفسنجانی است.
هاشمی مسأله ایران را چه میدانست؟
در این نشست که در قم برگزار میبشود، برخی مسائل دیگر را میبشود نقل کرد و دو مجموعه سوالات درمورد آیتالله هاشمی قابل مطرح است. هاشمی مسأله ایران را چه میدانست؟ برای حل آن چه مسیری را پیمود؟ به چه رهیافتها و دستاوردهایی رسید و به چه دستاوردهایی نرسید؟ ظرفیتهای ایران را در مسیر عبور از مشکلاتها چه میدانست؟ چه موانعی بر سر راه گسترش ایران میدید؟ توان اصلاحِ اندیشه و مشی او در راه گسترش ایران چه می بود؟ نهایتاً چه درسهایی میتوان از هاشمی برای امروز سرزمین آموخت؟
گروه دوم سوالات، عمدتاً سوالاتی است که مرتبط با مسائل دین است. هاشمی اسلام را چطور میدید؟ نگاه قرآنی او چه می بود؟ نسبت بین تفکر اسلامی و مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را چه میدید؟ از زوایۀ اسلام و مردم چطور نگاه میکرد؟ مسائل جامعه، فرادستی، فرودستی، عدل، آزادی، زن و مرد، جوان و نخبگان، سنت و تجدد، رابطه با جهان، انقلاب و نظام و دهها سوال از این دست را چه میدید؟
قاعدتاً به مجموعه دوم سوالات، دوستان آقای هاشمی که در حوزه وجود دارند و با ایشان کار کردند، بهتر میتوانند بپردازند. لذا نیاز امروز جامعه ما است که به این سوالات جواب مناسب داده بشود و ابهامات رفع بشود تا برای اداره سرزمین راهگشا باشد.
من بنا به علائق و توانایی خودم و همنشینی و همکاری که با آقای هاشمی داشتم، تا حدی میتوانم به مجموعهی سوالات اول بپردازم.
هاشمی رفسنجانی دغدغه ایران داشت
هاشمی رفسنجانی دغدغه ایران داشت؛ قطبنمای زندگی سیاسی او چه در وجه انقلابی و چه در دوران حکمرانی، حتی از نگاه انتقادی متمرکز بر مسأله ایران می بود. مسأله ایران را گسترشیافتگی و جبران عقبماندگیهای آن میدانست، به همین علت از دوران مبارزه، با امیرکبیر آشنا شد و سرمشق خود را امیرکبیر قرار داد. امیرکبیر از نظر هاشمی سرمشق می بود چون مبارزه با استعمار و استبداد و روشی نگاه امیرکبیر در مبارزه، چراغ راهنمای گسترش ایران می بود. امیرکبیر در مقطعی که دخالتهای انگلیس در ایران زیاد پررنگ می بود و استبداد وسیعی بر سرزمین حاکم می بود، در هر دو جبهه مبارزه میکرد، اما نگاهش را از گسترش ایران برنمیداشت لذا دارالفنون را تأسیس کرد. احتمالا آن زمان هم امیرکبیر به این نتیجه رسیده می بود که گسترش با نیرو و عامل انسانی میتواند کار امد و موثر باشد. امیرکبیر برای درسهای طب، داروسازی، معادن و حتی کشاورزی، از خارج سرزمین استاد به دارالفنون آورد و عمدتاً دقت وی این می بود که گسترش ایران را شکل دهد.
در واقع با اهمیت ترین کاری که گسترش میکند این است که ظرفیتهای مادی و معنوی سرزمین را بالا میبرد و پشتیبانی میکند تا منبع های مادی و معنوی سرزمین به هدر نرود، فرسایش اشکار نکند، بلکه به پشتیبانی گسترش بیاید و بتواند گسترش را شدت دهد. آیتالله هاشمی رفسنجانی در کتاب «بر ایران چه گذشت؟» که زندگینامه خودنوشت ایشان است و به همت بیت وی انتشار شده است، در این باره مطالب زیاد بسیاری حرف های است. من فکر میکنم برای هر فردی که علاقهمند به مسائل ایران و جمهوری اسلامی است، مطالعه این کتاب زیاد الزامی است. تمرکز هاشمی از دهه سی عمر خود بر گسترش پایدار ایران می بود. آن مرحوم این دغدغه را در خود پرورش داده می بود و دستکم در بین جمعی از دوستانش مورد دقت قرار میگرفت. ایشان به جستوجو این می بود که ایران چطور به گسترش و پیشرفت برسد و این مقصد از دههها قبل جزء آرمانهای مردم بزرگ ایران می بود.
با اهمیت ترین قضیه مردم ایران در دوره نهضت مشروطه این می بود که ما میخواهیم به گسترش و پیشرفت برسیم. لذا این مقصد را قانونی کردند. یقیناً به نتیجه نرسید و با ناکامیهایی رو به رو شد، اما به قضیه نخبگان، سیاسیون و حکومت سرزمین تبدیل شد و خود را در نهضت ملی شدن نفت و قیام ۱۵ خرداد نشان داد. نهایتاً مردم ایران در انقلاب اسلامی سال ۵۷، در شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» نشان دادند که مدام جستوجو گمشدهای به نام گسترش ایران می باشند که نماد آن در استقلال، آزادی و استقرار حکومتی منبعث از آراء مردم می بود.
این که ما در این دوران چه دستاوردهایی داشتیم، به چه اهدافی رسیدیم و ایران در دورههایی که با کشورهای همتای خود گسترش را اغاز کرد، چه مقدار پیشرفت کرده است، گفتنیهای بسیاری وجود دارد که به این قسمت نمیپردازیم. دستاوردهای مهمی داشتهایم، زیربناهای ایران تکمیل شده است، ایران اسلامی در برخی صنایع و رشتههای صنعتی همانند پتروشیمی و فلزات توفیقات خوبی داشته است و کارهای بزرگی همانند سدها، اتوبانها، فرودگاهها، بنادر و… انجام گرفته است، ولی نسبت به کشورهای همتای خود، مسأله زیاد داریم.
موضوعی که فکر میکنم جزء با اهمیت ترین مسائل ایران است، این است که نظام تصمیمگیری در ایران به نوعی طراحی شده که برای حل مسائل خود به طور پایدار، به موقع تصمیمگیری نمیکند. لذا به علت عدم تصمیمگیری به موقع برای حل مسائل پایدار، بخشی از مشکلاتی که در ابتدا ممکن می بود به راحتی قابل حل باشد، امروز به مسائل زیاد پیچیده و مشکلاتزا تبدیل شده است و به تعبیر برخی از علمای اقتصاد و جامعهشناس، تبدیل به ابرچالشهایی شده است؛ این بهمن از لحظهای که حرکت کرده، امروز به نقطهای رسیده که میتواند آوار درست کند.
ناترازیها و ناتعادلیها در همه مسائل سرزمین وجود دارد
من به بخشی از ناتعادلیها، ناترازیها و ابرچالشها در سخنرانی خود در جشن روزنامه دنیای اقتصاد اشاره کردم. امروزه ناترازیها و ناتعادلیها در همه مسائل اجتماعی، فرهنگی و طبیعی سرزمین وجود دارد. وضع امروزِ آب، هوا، جنگل و انرژی، گفتنیهای بسیاری دارد که باید در زمان دیگر به آنها بپردازیم.
به این علت، اگر بر پایه سیاستگذاریهایی که در مسائل سیاسی و اقتصادی وجود دارد پیش برویم، ابرچالشها بزرگتر و بزرگتر خواهد شد. برای هر کدام از چالشها، بر پایه توان فنی و علمی سرزمین جواب داریم. یعنی این گونه نیست که حرف های بشود برای قضیه حل آلودگی هوای کلانشهرها، خشکیدن تالابها، وضع آب و وضع دریاچه ارومیه برنامهای وجود ندارد. یا برای ناترازی بودجه و ناترازی صندوقها، پیشنویس اجرایی و فنی وجود ندارد؛ وجود دارد.
مهم این است که هر کدام از راهکارهای فنی، تبعات و عرصههای سیاسی، اجتماعی و امنیتی دارد. مصرف انرژی زیاد است، حتماً میگویید یکی از راهکارها افزایش قیمت است در حالی که چه فردی جرأت میکند به قیمت دست بزند؟ چه فردی میتواند تبعات آن را قبول کند؟ در مسائلی نظیر آب، هوا، حالت ماشین و حمل و نقل نیز مسائلی از این دست داریم. به علت تبعات سیاسی، امنیتی و اجتماعی که مسائل اقتصادی اشکار کرده است، مسئولین سرزمین در هر مقطع حرف هایاند ببینیم بعدش چه میبشود و به مسأله دیگر پرداختهاند. بعضی اوقات اوقات میبینیم که مسئول تراز اول سرزمین که مأموریتش حل مسائل مهم سرزمین است، به کارهای دیگر رو میآورد و آن کارها، کارهای خوب میبشود، چون فردی نمیتواند بگوید کار بدی است؛ ولی این کار آن مسئول نیست. اگر هم کار آن مسئول باشد کار اول و مهماش نیست. کار اول وی گشودن گرههای سرزمین است.
من فکر میکنم که ادامه عدم حل این مسائلی که عرض کردم، این گونه نیست که میتوانیم یک دهه دیگر آنها را تحمل کنیم. تعویق این مسائل مساوی است با مشکلاتهای زیاد وحشتناکی که امکان پذیر برای سرزمین به وجود بیاید. نمونۀ ساده آن صندوق بازنشستگی است. درصدی را کارمند، درصدی را دولت و درصدی را کارفرما به صندوق پرداخت میکند به این امید که کارمند دولت در آخر دوران خدمت، حقوق خود را از آن صندوق بگیرد و تا آخر عمر، زندگیش را بگذارند. الان دیگر بازنشستگی معنی ندارد. معنی بازنشستگی این است که حقوق کارمند از بودجه دولت قطع میبشود، لذا میرود و از صندوق میگیرد، اما صندق پول ندارد و دولت پول صندوق را میدهد تا حقوق کارمندان را پرداخت کند. دولت چند میلیون کارمند را میتواند اداره کند؟
لذا تعویق این تصمیمگیریها میتواند مشکلاتزا باشد. خب راه آن چیست؟ من فکر میکنم که حل مسائل پیشروی سرزمین نیازمند این است که به محیط پیرامونی مسائل دقت بشود. یعنی قبل از این که حل مسائل اقتصادی را از اقتصاد اغاز کنیم، باید از سیاست داخلی و خارجی اغاز کنیم، باید از مسائل اجتماعی اغاز کنیم و باید از اصلاح نگرشها، رویکردها و ساختارهایی اغاز کنیم که پدیدآورندۀ این مسائل بودهاند. اصلاحات بزرگ اقتصادی پیشنیازهایی دارد؛ اولین پیشنیاز آن این است که مدیرانی باید این اصلاحات را برعهده گیرند که مورد مطمعن اکثریت قاطع ملت ایران باشند. بدون مطمعن اکثریت ملت ایران نمیبشود این چنین کاری انجام داد و اصلاحات ما باید از اینجا اغاز بشود که جلب مطمعن و شراکت مردم، نخبگان و فعالان حوزههای گوناگون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را اغاز کنیم. به عبارت دیگر، اندوخته اجتماعی سرزمین را بازسازی کنیم.
اندوخته اجتماعی هر نظام و دولتی برای حل مسائل سرزمین معجزه میکند. ما در دولت آقای دکتر روحانی در سالهای ۹۳، ۹۴ و ۹۸، سه بار قیمت بنزین را تحول دادیم. در سال ۹۳ و ۹۴، اندوخته اجتماعی دولت در اوج خود قرار داشت. در سال ۹۳ بنزین ۴۰۰ تومانی را ۷۰۰ تومان کردیم و به مردم نگفتیم که پول بنزین را به خودتان برمیگردانیم بلکه گفتیم به مطرح سلامت میبریم و برای بهداشت و درمان خرج میکنیم. سال ۹۴ بنزین ۷۰۰ تومانی را هزار تومان کردیم و گفتیم که در کارهای اقتصادی هزینه کردیم. گرانی بنزین به تورم لطمه نزد؛ در ابتدای دولت تورم نزدیک به ۴۰ درصد می بود، در سال ۹۳، ۲۵ درصد شد، در سال ۹۴، ۱۱ درصد شد و در سال ۹۵، شش و هفت دهم درصد شد، و تورم در سال ۹۶، هشت درصد شد.
در سال ۹۸ ما اندوخته اجتماعی نداشتیم
لذا مطمعن مردم به تصمیمگیران و دولت، از سیاستهای ما کارسازتر می بود. متأسفانه در سال ۹۸ ما اندوخته اجتماعی نداشتیم؛ به قیمت بنزین دست زدیم، هزار تومان را ۱۵۰۰ تومان کردیم و بنزین مجدد کوپنی شد. به مردم گفتیم صد درصد افزایش قیمت بنزین را به خودتان برمیگردانیم و حتی یک ریال گران کردن بنزین به بودجه دولت نرفت و صد درصد بین مردم توزیع شد.
اتفاقات سال ۹۸ را ناظر بودیم که نمیبشود او گفت چه قدر تلخ می بود. لذا اندوخته اجتماعی با اهمیت ترین اندوخته نظام و دولت است و باید در این عرصه حرکت کنیم.
سپس از اندوخته اجتماعی، تعامل با دنیا و حل مسائل ما با دنیاست. هنگامی حرف های میبشود حل مسائل با دنیا، عدهای که با هر تعاملی ناموافقاند، سریع علامت خواهند داد که اینها جستوجو رابطه با آمریکا می باشند! در حالی که اینگونه نیست. نه آمریکا زیاد مشتاق رابطه با ما است و نه دل فردی لک زده که با آمریکا رابطه برقرار کند.
حل مسائل با دنیا، یعنی چین با ما کار کند، روسیه با ما کار کند و اروپا با ما کار کند. ما برای گسترش و رشد اقتصادی به چند صد میلیارد دلار نیاز داریم و این منبع های باید از دنیا فراهم بشود. سال ۹۵ که برجام داشتیم، هشتاد میلیارد دلار تفاهمنامه و قرارداد بینالمللی امضا شد و شرکتها و بانکهای دنیا انها گفتند که ما خطهای اعتباری به ایران میدهیم و هر کس علاقه دارد با ایران کار کند. ایران سرزمین پرپتانسیل و پرظرفیتی است و همه شرکتهای دنیا به جستوجو این می باشند که با ایران کار کنند.
لذا ما باید مانع ها را رفع کنیم. من یقین هستم با همه محدودیتها، امکان گسترش ایران وجود دارد. من به این راه باور دارم و دارای توانایی بسیاری در مسائل اجرایی سرزمین هستم. لذا با مطمعن میگویم که نیروی انسانی، ظرفیت مادی، زیرساختها، توانایی و تمدن ایران، ایران را میتواند به گسترش رساند. حیفِ مردم ایران است که حسرت این را بخورند که کشورهای حوزه خلیلج فارس رشد کردند، پیشرفته شدند، اما ما رشد نکردیم. یک زمان ایرانیها حسرت میخورند که اروپا پیشرفت کرد و ما جا ماندیم و خودمان را با اروپا قیاس میکردیم. یک زمان خودمان را با کره و شرق آسیا قیاس می کردیم. لذا باید از زمانها برای گسترش ایران منفعت گیری کنیم.
امروزه زمانهایی برای گسترش در دنیا پیش آمده است که میتواند جهش تشکیل کند. تکنولوژیهایی که در این دوران خلق میبشود، با هیچ دورهای قابل قیاس نیست. در سدههای قبل هنگامی کشوری میخواست داخل گسترش بشود یا شعاعی از انقلاب صنعتی به کشوری برسد، چند دهه طول میکشید. تشکیل علم در دنیا برای این که دو برابر بشود، چند دهه و بعضی اوقات یک قرن طول میکشید تا علم جهان دو برابر بشود اما امروزه تغییرات تکنولوژی در دنیا، به سال و ماه تبدیل شده است. ما فقط جهات منفی تکنولوژی را میبینیم؛ در حالی که هر تکنولوژی جهات مثبت و زمان دارد، از طرفی جهات منفی دارد که میتواند تهدید باشد. دقت و تمرکز بر مسائل منفی تکنولوژی علتشده که ما از زمانهای زیاد خوب تکنولوژی برای پیشرفت ایران غفلت کردیم.
اینترنت، آی تی و آی سی دی میتوانست ما را ده پله جلو ببرد ولی ما به علت این که مشغول مسائل جانبی آن شدیم، تقریباً نتوانتسیم منفعت گیری مطلوب کنیم. بعضی اوقات با اینترنت مبارزههایی کردیم و منفعت کافی از آن نبردیم در حالی که امروزه تکنولوژی ترکیبی هوش مصنوعی و کامپیوتر کوانتومی آمده است. کامپیوترهای بزرگ که میبشود میلیاردها داده به آنها داد تا ظرف چند لحظه جواب را به شما بگویند، در برابر کامپیوتر کوانتومی همانند چرتکه در برابر کامپیوتر است. لذا با هیچ کدام از راهها نمیتوان با تکنولوژی مبارزه کرد و باید تکنولوژی را به خدمت گرفت.
به چند مسئله درمورد درسهایی که از آقای هاشمی برای امروز ایران باید آموخت، اشاره میکنم.
همه مدیران اندوختههای ایران می باشند و ازمایش ها هر مدیری متعلق به کل جامعه و مردم است؛ ناموافق و موافق هم فرق نمیکند چون برای هر دو اندوختهگذاری شده است. آیتالله هاشمی رفسنجانی دانش و توانایی دارد که متعلق به ملت ایران است. باید از دانش آیتالله هاشمی منفعت گیری کنیم و هیچ کس نمیتواند از این اندوخته گرانقدر برای امروز و آینده ایران چشمپوشی کند. امام نقل میکند که میخواستند مدرس را ترور کنند اما نتوانستند این کار را انجام بدهند، لذا مدرس او گفت که به رضا شاه بگویید: مدرس زنده است. امام سپس از نقل این جمله میفرماید: «هاشمی زنده است چون نهضت زنده است.» امام در ادامه اضافه میکند که «مدرس تا این مدت هم زنده است.» هر چند جسم هاشمی در بین ما نیست اما توانایی ایشان راهگشاست و باید از توانایی وی منفعت گیری کنیم. به چند مسئله از دهها و صدها توانایی آقای هاشمی که به مسائل روز مربوط است، اشاره میکنم:
هاشمی مدام جستوجو گسترش ایران می بود. در وقتی که ایشان فرمانده جنگ و رئیس مجلس می بود، ما نماینده مجلس بودیم و بودجه سرزمین در حد اداره جنگ کم می بود، اما هاشمی رفسنجانی میخواست مترو احداث کند. آن زمان آیتالله منتظری که قائم مقام می بود با ساخت مترو مخالفت کرد. ما در کمیسیون برنامه بودجه خدمت ایشان رفتیم و با تعلق بودجه برای این کار مخالفت کردیم. چون ما نمایندههای مناطق محروم بودیم و آب و برق و راه نداشتیم، به ایشان میگفتیم که روستاهای بدون آب و برق را رها کردی و میخواهی برای تهرانیها مترو درست کنی؟! آقای هاشمی او گفت: این کار دو گیر قانونی و نظری دارد. ایشان به جلسه دولت رفت و مهندس موسوی به ایشان پشتیبانی کرد و با رأیگیری، ساخت مترو مصوبه دولت شد. ایشان به دوستان ما (که جمع بسیاری از دوستان حوزوی هم عضو کمیسیون بودجه بودند) انها گفتند که جواب شما را در خطبه نماز جمعه میدهم. آقای هاشمی خطبهای خواند که در کتابشان آوردهاند که به «خطبه مترو» معروف شد. ایشان انها گفتند: «مترو از اول که میخواست راه بیفتند، تودهایها با آن ناموافق بودند الان هم تودهایها از طریق آدمهای موجه نمی گذارند این کار برای آینده ایران انجام گیرد.»
فکر کنیم که امروز اگر مترو وجود نداشت تهران، مشهد و اصفهان قابل زندگی می بود؟ لذا آقای هاشمی مدام به گسترش ایران فکر میکرد و دانشگاه آزاد را در این راستا تأسیس کرد.
هاشمی برای حرکت به سمت حکمرانی خوب، مدام به حکومت مشورت میداد و پشتیبانی میکرد که اصلاح درونی را انجام دهد. هاشمی هم تلاش میکرد گوش شنوایی داشته باشد و از همه سخن بشنود و هم یک مشاور امین، صادق، صریح و دلسوز برای امام و رهبری باشد.
من چند روز تازه، برخی از نامههایی که آقای هاشمی به حضرت امام نوشتهاند را خواندم. من با خودم گفتم که اگر در مجلس میدانستیم که ایشان با این لحن به امام نامه مینوشته، جلو دفترش میرفتیم و اعتراض میکردیم. ایشان زیاد صریح و دلسوزانه مشکلات سرزمین را به امام نقل میکرد. لذا صراحت، دلسوزی و صداقت، هاشمی را به این نتیجه رساند که نمیبشود جنگ را در ادامه گفت و باید جنگ متوقف بشود. نامه فرماندهان سپاه و دولت را برای امام فرستاد و خدمت امام او گفت که شما مقدس هستید، مقدس بمانید، اما من فرمانده جنگ هستم و قطعنامه را قبول میکنم؛ من را محاکمه کنید اما بگذارید سرزمین از این بنبست بیرون بیاید. فکر کنید اگر این کار نشده می بود، آیا فردی میتوانست جنگ را متوقف کند؟
مسئولین ما باید یاد بگیرند که به مسئول بالاتر، صادقانه گزارش راست را اراعه دهند. در کتابهای دینی به تفصیل آمده که افترا گناه کبیره است، اما امروز افتراگویی زیاد زیاد شده است. باید تابلو بزنیم که افتراگویی ممنوع است، جرمیابی بشود و برای افتراگویی مجازات تعیین بشود، خصوصاً اگر مسئولی به مسئول بالاتر گزارش خلاف دهد.
هاشمی به مردم باور داشت به همین علت انتخابات را مهم میدانست. مدام فکر میکرد که باید از منظر انتخابات مسائل را جستوجو و حل کرد. خود وی مدام در معرض رأی مردم می بود. در انتخابات مجلس ششم به آقای هاشمی نامهربانی شد اما در روبه رو جفاها وفا کرد.
سال ۹۲ آقای خاتمی و مرحوم هاشمی به من انها گفتند که برو و با رهبری سخن بگویید کن، اگر رهبری موافق می بود کاندیدا شو. فروردین آن سال می بود و اظهار کاندیداتوری شوخی می بود. من رفتم و سخن بگویید کردم، رهبری زیاد مثبت برخورد کردند که با شما مشکل ندارم، آدم منطقی هستید و میتوانم با شما کار کنم. من گفتم آقای هاشمی قابل پیشبینی نیست، اگر ایشان یا آقای خاتمی کاندیدا شوند، من به عرصه نمیآیم.
من تا روز آخر صبر کردم که آقای هاشمی کاندیدا شدند. من آخرین حکمی که از آقای هاشمی گرفتم رئیس ستاد ایشان بودم. من هر احتمالی درمورد انتخابات ۹۲ میدادم که آقای هاشمی پیروزی چشمگیری به دست بیاورد که غیر قابل انتظار باشد یا میتوانست با تخریبی که میبشود ناکامی بخورد. ما برای همه حالتها خودمان را آماده میکردیم که ناباورانهترین اتفاق افتاد و هاشمی رد شد. آیا ایشان قهر کرد؟ من فردای آن روز رفتم و گفتم: چه کار کنیم؟ ایشان او گفت: «آقای جهانگیری، من همان هاشمی هستم و رابطه من با نظام و رهبری همان است. جلو برویم، ببینیم چه میبشود، چه افرادی می باشند و چه کار باید انجام دهیم؟» در همان انتخابات آقای روحانی به گفتن رئیس جمهور انتخاب شد.
ما انتخابات مهمی اینده داریم، مردم در دو انتخابات قبل زیاد آزرده شدند و زیر ۵۰ درصد شرکت کردند. رهبری در دوم دی ۱۴۰۲ سخنرانی مهمی کردند و تعابیر چهارگانۀ شراکت، رقابت، امنیت و سلامت را در ابتدای سال در جلسه کارگزاران نظام نقل نمودند. حس من این شد که استنباط مقام معظم رهبری این می بود که افرادی که باید این مطلب را بگیرند و مخاطب مهم بودند، نگرفتند. ایشان شراکت را باز کردند که شراکت در مقطع جاری، وحدت و قوت ملی ایران است و ما به آن نیاز داریم. چطور رهبری بگوید که در شرائط متلاطم منطقه، ما به قوت ملی نیاز داریم؟ اولین باری است که تعریف زیاد سادهای از رقابت شده است. میگویند رقابت یک نوع مسابقه است، در کدام مسابقه تیم برتر با تیم درجه چهار یا پنج مسابقه میدهد؟ کشتیگیر صد کیلو با کشتیگیر سی کیلو مسابقه دهد؟ مسابقه اصولی دارد و بر پایه اصول باید عمل کنیم.
به نظرم مخاطب مهم رهبری؛ دستگاههای نظارتی، شورای نگهبان، وزارت سرزمین و دولت است و اگر انتخابات ضعیف شد اینها بیشتر از بقیه باید پاسخگو باشند. حتی رهبری میفرمایند که رقابت باید به طوری باشد که همه جریانات و گرایشها و نگاههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی وجود داشته باشند. زیاد ادعا میکنند که وجود ندارند. من نظر میکنم آقای رئیسی برای عملی کردن مسائلی که حرف های شد جلسه راه اندازی دهد، احتمالا نتیجه داد.
مسئله دیگر این که آقای هاشمی پل و مفصل می بود. ما به عدهای از بزرگان نیاز داریم که نقش واسطه و پل باشند و افراد را به هم وصل کنند؛ مفصل باشند و نگذارند که عدهای از پیکره نظام سریع جدا شوند. آقای هاشمی به اختصاصی در بیست سال آخر عمر، همه تلاش خود را گذاشت تا نگذارد جریانها، افراد و مدیران توانمند با انگها و فشارهای گروهی که حاکم شد، حذف شوند. در دورهای که اصلاحطلبان قوت گرفتند و ما در صدر بودیم، به آقای هاشمی دعوا شد اما ایشان ایستادگی، مقاومت و تحمل کرد. سپس از ۸۸ میخواستند اصلاحطلبان را کاملاً حذف کنند، ولی آقای هاشمی مقاومت کرد و اجازه نداد حذف شوند. حذف هر کدام از جریانات برای جامعه زیان اور است.
معیشت مردم دچار شده است
او گفت و گو دیگر او گفت و گو معیشت است، امروز معیشت مردم دچار شده است. تورم ما در طی ۳۵ سال زیر ۲۰ درصد می بود. با آمدن ترامپ و سختی جنگ اقتصادی، تورم به ۴۰ درصد جهش کرده است. ۵ سال تورم سختی میآورد و سختی آن بر گرده مردم سنگین شده است. لذا باید برای معیشت مردم راهکار اشکار بشود و راهکار هم وجود دارد. در دورهای که بودیم تلاش کردیم تا سفره مردم کوچک نشود؛ زیاد فحش شنیدیم اما نگذاشتیم سفره مردم از بین رود. امروزه مردم برای دارو و مرغ و تخم مرغ مینالند؛ روزی که مجلس اغاز شد مگر نگفتند که ما یک خیزش هستیم تا مسائل اقتصادی را حل کنیم؟! الان بگویند قیمت دلار، گوشت، تخم مرغ و خوراکیهای مردم چند می بود و چند شد؟
آخرین مسئله، مسأله منطقه ما است. ما باید به این نوشته دقت داشته باشیم که جنگ باید از ایران دور نگه داشته بشود. ما هشت سال جنگ کردیم. ما سپس از هشت سال جنگ تحمیلی، آثار جنگ عراق و آمریکا را دیدیم و آثار حملات آمریکا به افغانستان را دیدیم. لذا عقل و تدبیر حکم میکند که عقلای سرزمین به مسائل، احساسی و لحظهای نگاه نکنند و اجازه دهند مسئولین با دقت، تدبیر و حکمت حرکت کنند و ایران را در دهان اژدها قرار ندهند.
مقام معظم رهبری، تدبیر حکیمانهای درمورد مسائل غزه کردند و انها گفتند که هفت اکتبر کار خود فلسطینیها می بود. چون اسرائیل و گروهی در غرب دامن میزدند که ایران پشت این قضیه می بود. به همین علت باید از این تدبیر، حفاظت و حراست بشود. متأسفانه در داخل سرزمین، عدهای انگار زیاد دلواپس می باشند که جنگی وجود ندارد! به این علت باید سرزمین را با همه وجود نگه داری کنیم و اجازه ندهیم که خدای نکرده به ایران گرامی ما صدمه و لطمهای داخل بشود تا بتوانیم پشتیبان همه آزادیخواهان باشیم.
منبع :
جماران
منبع