مهتاب من از تنسیم، یوسف قوجُق:
آن روز، یعنی سوم یکم آذر ۱۴۰۲ اگر نمیرفتم به پزشک و او نمیاو گفت «برای بازدید تیروئید، باید آزمایش بنویسم اما در سامانه نوشته شده شما متاسفانه مستحق درمان بیمه فراهم اجتماعی نیستید! اشکالی هم ندارد، دستی مینویسم، ولی مجبورید آزاد پرداخت کنید.» من هیچ زمان به فکر نمیافتادم که بروم، ببینم چه اتفاقی بر سر بیمه فراهم اجتماعی من ۵۵ ساله افتاده!؟
رفتم سراغ شعبه ۱۹ فراهم اجتماعی. محترمانه جواب دادند که «به علت عدم پرداخت حق بیمه، بیمه شما قطع شده!»
در ابتدا این جواب، برایم شگفت می بود. چون علیرغم حالت نهچندان خوب مالیام، از حقالزحمه کارشناسی زیاد کم کتابهای ناشران و قضاوت در جشنوارها و… تا آن سال توانسته بودم هر سال، حق بیمه را پرداخت کنم.
انها گفتند «آخرین واریزی شما اسفند ۱۴۰۱ بوده.»
گفتم «لطفا بازدید بفرمایید، چون من حق بیمهام را هر سال پرداخت میکردم»
جواب همان می بود و من با بالاخره با مقداری تأمل، فهمید شدم چه خبط و خطایی کردهام. حرفشان درست می بود و من تازه به یادم آمد که سال پیش با فوت چند نفر از نزدیکان خودم و همسرم، فراموش کردهام آن را پرداخت کنم.
سوال کردم: «اگر بخواهم پرداخت کنم…»
انها گفتند: «باید از صندوق اعتباری هنر نامه بیاورید»
رفتم آنجا و آنها من را فرستادند به ساختمان اهل قلم (خانه کتاب و ادبیات ایران) که همه انها دوستان و همکاران خوبم بودند و بنده را میشناختند. تا نوشته را گفتم، چشم به راه نشدند از طریق اتوماسیون به صندوق ارسال بشود. همان روز سریعاً نامهای برای برقراری مجدد بیمه تهیه کردند و من همان روز، نامه را به صندوق رساندم. انها گفتند تهیه نامه خطاب به شعبه ۱۹ بیمه، چند روز طول خواهد کشید. آن چند روز هم سپری شد و… بالاخره نامه را رساندم به همان شعبه. متصدی وابسته ضمن مطالعه نامه، از من محل سکونتم را سوال کرد و من را فرستاد به نزدیکترین شعبه تامین اجتماعی که شعبه ۲۹ تهران می بود. به محض ورودم، من را ارجاع دادند به قسمت «اسبق بیمه» و پرسشنامهای دادند تا همه شعبی که حق بیمه را پرداخت میکردهاند، در آن بنویسم. همه را نوشتم و انها گفتند «استعلام از شعب، یک هفته زمان میبرد.»
آن یک هفته هم گذشت. انها گفتند «دو شعبه تا این مدت جواب استعلام ما را ندادهاند» و نظر کردند که اگر مایل هستم، میتوانم ضمن مراجعه به آن شعب، جواب آنها را بگیرم. رفتم و انجام دادم و بالاخره رسیدم به طبقه دوم «قسمت نامنویسی». متصدی زیاد مهربان و محترم، ضمن بازدید مدارک، ارجاع دادند به معاونت و… ایشان نیز اگرچه تلاش کردند مشکلم را حل کنند، اما فرمودند «چون میخواهید از حق بیمه ۱۸ درصدی نویسندگان منفعت گیری کنید و زمان ۹ ماه هم از آخرین پرداخت شما قبل، باید مجدداً آزمایشات و…»
گفتم: «در پرداخت حق بیمه، سهلانگاری نکردهام و برای شرایطی که ناخواسته داشتهام، فراموش کردهام.
و گفتم: « سال ۱۳۸۸ به گفتن نویسنده، همه آزمایشات را دادهام و… اکنون حتماً باید این مرحله های مجدد طی بشود؟!»
انها گفتند «… ضابطه و قانون این را از ما میخواهد و… حتماً باید انجام بشود»
چند فرم را به انضمام پرونده، دادند و هدایتم کردند به سمت بیمارستان «هدایت» تا آزمایش خون و دیگر آزمایشات را بدهم. سوم بهمن تقریباً همه آزمایشات را دادم و متصدی وابسته، او گفت که «کمیسیون پزشکی» پرونده من قرار است در روز اول اسفند راه اندازی بشود و من اکنون که چهارم بهمن ۱۴۰۲ است، چشم به راه نتیجه «کمیسیون پزشکی» یاد شده هستم تا مجدد بتوانم به دارو و درمان خودم ادامه بدهم.
درمورد این نوشته، از فردی گلهمند نیستم اما به گفتن نویسندهای از صدها نویسنده کشورم، این سوال به ذهنم میآید که فراموشی در پرداخت بموقع «حق بیمه» در شرایطی همانند به من، میتواند برای هر فردی از ما اهالی قلم پیش بیاید، اما صندوق هنرمندان ـ که معرف ما به بیمه فراهم اجتماعی است، آیا بهتر نیست دوسویه بودن ربط با اهالی قلم را از رسانهها بیاموزد؟ آیا نمیتواند رصد کند که کدام یک از اعضایش به هر دلیلی (چه سهوی و چه مالی) نتوانسته حق بیمهاش را پرداخت کند و آیا نمیتواند با ارسال پیامک به اعضایش یادآوری کند زمان پرداخت بیمهاش فرا رسیده و مبادا تأخیر کنند؟!
مسئله دلنشین این جاست که مدیرعامل قبل این صندوق در دولت قبل، در رسانهها حرف های می بود: «در روال پرداخت حق بیمه اجتماعی اعضا، هیچ خللی تشکیل نشده و … بیمه هیچ یک از اعضای این صندوق، به علت عدم پرداخت حق بیمه، قطع نخواهد شد و…» حال مگر چه اتفاقی افتاده که این رویه در صندوق تحول کرده است؟
من این یادداشت را بدون هیچ غرض، و با خلوص نیت، کاملاً صادقانه نوشتهام بلکه…
یوسف قوجُق، داستاننویس، چهارهم بهمن ۱۴۰۲»
انتهای مطلب/
منبع