به گزارش مهتاب من
مهتاب من از تنسیم، رضا اسماعیلی؛
زنده یاد سیدحسن حسینی از معدود شاعران دانشور و پژوهشگری می بود که سپس از پیروزی انقلاب اسلامی در معارفه مولانا بیدل دهلوی به جامعه ادبی ایران و گسترش دایره و دامنه بیدلپژوهی تلاش بسیاری کرد.
حسینی برای ارادت و عنایتی که به آثار منظوم و منثور بیدل به گفتن بزرگ ترین شاعر سبک هندی داشت، با اشتیاق همه از هر فرصتی برای او مباحثه در باره بیدل و آثار او استقبال میکرد. وی چه در سالهای حضورش در حوزه هنری و چه در سالهای سپس از آن، مدام با نوشتن مقالات و برگزاری جلسات شرح و تفسیر اشعار بیدل در محافل و مجامع ادبی کوشا می بود.
کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» یکی از تالیفات مورد قیمت زندهیاد سیدحسن حسینی است. این کتاب که در سال ۱۳۶۷ به همت انتشارات سوره مهر چاپ و انتشار شد، پژوهشی در خصوص سبکشناسی و بازدید مقدار تاثیرپذیری سهراب سپهری از بیدل و سبک هندی است. حسینی در این کتاب با آوردن مصداقهایی از هشت کتاب سهراب، به نشان دادن ردپای بیدل در اشعار سهراب پرداخته است. مقالهای که پیش روی شما است قسمت دوم یادداشتی است که به گفتن نقدی بر این تاثییر پیش از این در مهتاب من از تنسیم انتشار شد.
علل پیچیدگی شعر «بیدل»
حسینی در فصلی که به بازدید «علل پیچیدگی شعر بیدل» تعلق داده است، در کل دو عامل عمده را در تشکیل این پیچیدگی شریک میداند که عبارت هستند از:
۱ – پیچیدگی آبشخور معنوی بیدل، یعنی فلسفه عرفانی وحدت وجود.
۲ ـ پیچیدگی سبک هندی که در دست بیدل پیچیدهتر نیز می شود و به تعبیر خود نویسنده – در قیاس با اشعار شاعرانی چون صائب – به صورت «سبک هندی مضاعف» در میآید.
هم چنان که پیشتر اشاره شد، حسینی هرچند که نهایت تلاش خود را در دور ماندن از تعصب به خرج داده است، ولی با این وجود بهخاطر شیفتگی و تعلق خاطری که به بیدل دارد، در پارهای از موارد بی اختیار و بهصورت ناخودآگاه در موضع جانبداری متعصبانه از بیدل قرار گرفته است که یکی از آن موارد، همین فصل است.
آنچه که مسلم است قبل از بیدل نیز شاعرانی بودهاند که پای فلسفه را به شعر باز کردهاند که از جمله آنان می توان از عطار، سنایی و مولوی نام برد. چنان که در اشعار مولوی «فلسفه وحدت وجود» بهصورت مکرر و با تعبیرات گوناگون آورده شده است که ابیات زیر مثالای از آنهاست:
تفرقه برخیزد و شرک و دویی
وحدت است اندر وجود معنوی
مثنوی ما دکان وحدت است
غیر واحد هرچه بینی آن بُت است
ما عدمهاییم و هستیها نما
تو وجود مطلق و هستی ما
* * *
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی
زاری از ما نه تو زاری میکنی
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست
ما چو شطرنجیم، اندر بُرد و باخت
بُرد و مات ما ز توست، ای خوش صفات
ما که باشیم ای تو ما را جان جان
تا که ما باشیم با تو در بین؟
ما عدمهاییم و هستیهای ما
تو، وجود مطلقی فانی نما
ما همه شیران، ولی شیر عَلم
دعوامان از باد باشد دَم به دَم
دعوا شان اشکار و ناپیداست باد
جان فدای آن که ناپیداست باد
* * *
باد ما و می بود ما از داد توست
هستی ما جمله از تشکیل توست
* * *
هیچکس را تا نگردد او فنا
نیست ره تا بارگاه کبریا
چیست معراج ملک؟ این نیستی
عاشقان را مذهب و دین نیستی
ولی مولوی هیچگاه حاضر نشده است در گفتن حقایق فلسفی و عرفانی، معنی را فدای لفظ نماید و خواننده شعرش را در پیچ و خمهای مضامین و واژگان پیچیده و دور از ذهن سر در گم نماید. ولی متأسفانه بیدل ـ به هر علت ـ سخت در تکاپوی آراستن زبان شعر خویش به زیورهای مضامین نایاب و معنی بیگانه بوده است که همین وسواس بیشتر از حد، شعر او را تا حدودی از فصاحت، صراحت و همهفهمی دور کرده و به وادی پیچیدگی و ابهام افراط گونه کشانده است، تا بدانجا که به حرف های خود نویسنده یکی از مشکل پسندترین ذائقههای شعری معاصر ـ دکتر شفیعی کدکنی ـ را واداشته است که در مقالهای تحت گفتن «بیدل دهلوی» که در شماره هفتاد و چهارم مجله «هنر و مردم» به چاپ رسیده است. درباره این خصوصیت شعر بیدل این چنین بگوید:
«یکی از خصوصیات شعر بیدل، که زبان او زیاد تر مبهم و پیچیده ساخته، نوع ترکیبات و بافتهای خاصی است که وی در شعر خویش استخدام کرده و با سیستم طبیعی و محور همنشینی زبان فارسی چندان سازگار نیست».
در رابطه این مسئله که شعر بیدل از فصاحت کلام و کلمه نصیب است، احتمالا توضیح بیشتری ملزوم باشد، یقیناً منظور ما این نیست که شاعری چون بیدل از اصول فصاحت بی خبر بوده است، بلکه آنچه مورد نظر ماست، این است که بیدل به عمد کوشیده است که در جستوجوی «معنی بیگانه» و مضمون نایاب، در وادی پیچیدگی و ابهام قدم بردارد.
«در نظام بدیعی کهن حرف های شده که کلمه و کلام شاعر باید از فصاحت برخوردار باشد. فصاحت کلمه عبارت است از:
۱ – حروف واژهها هماهنگ و خوش صدا باشد (دوری از تنافر حروف)
۲ – واژهها با ما آشنا باشند (خالی بودن از عیب غرابت استعمال)
۳ – اژهها از روی قاعدههای لغت و صرف زبان به کار روال (عدم مخالفت قیاس)
۴ – به گوش خوش آید (کراهت در سمع نداشته باشد)
فصاحت کلام هم به این صورت است:
۱ – کلمات سخن شاعر و نویسنده روشن باشد (فصاحت کلام)
۲ – با هم هماهنگی داشته باشند (دوری از تنافر)
۳ – کلام مطابق قوانین جاری زبان باشد (نداشتن ضعف تألیف)
۴ – گویا و رسا باشد (تعقید لفظی و معنوی نداشته باشد)
۵ – متنوع باشد (دوری از کثرت تکرار) (۷)
یقیناً اشاره به این قواعد بدان معنی نیست که مراعات آنها را «وَحی مُنزل» بدانیم و چنان خود را مُقید به مراعات آنها کنیم که از هرگونه خلاقیت و نوآوری هنرمندانه باز بمانیم. بلکه زیاد تر منظور آن است که بگوییم به صرف نوآوری نیز نمی توان قواعد را زیر پا گذاشت و به زبانی سخن بگویید کرد که برای اکثر مردم قابل هضم نیست. این که حرف های میشود اشعار بیدل در افغانستان، پاکستان، هندوستان و… همچون شعر حافظ ورد زبان عام و خاص است، مقولهای جداست که محتاج بازدید و تحقیق است، و ما نیز تصمیم آن نداریم که در اینجا به بازدید آن بپردازیم، چون برای یافتن علت آن باید به بازدید مجموعه شرایط فرهنگی ـ اجتماعی این کشورها پرداخت که در نهایت پیروزی و محبوبیت بیدل را بهگفتن شاعری پارسیگو ثمره داده است.
ولی تا همین اندازه میتوان او گفت که عدم پیروزی بیدل در ایران نیز بیعلت نیست و احتمالا یکی از دلایل عمده آن این باشد که ذائقه شعری یک ایرانی در طول سالیان سال به شعر شاعرانی چون حافظ، سعدی، مولوی، عطار، سنایی و… خو گرفته است و در شعر این بزرگواران حلاوتی یافته است که شعر شاعری چون بیدل از این حلاوت و شیرینی بیمنفعت است. یقیناً نباید از این مسئله غافل شد که استقبال عمومی جامعه از شاعران نامبرده نه بدین خاطر است که اشعار آنان از فرمول قدیمی «هلو و گلو» تبعیت میکند، بلکه برعکس شعر این بزرگان نیز مُصرّانه از پذیرفتن این فرمول سر بر می تابد، با این تفاوت که جانمایه مهم شعر اکثر این بزرگان «فصاحت» است. برای مثال شعر حافظ علاوه بر برخورداری از فصاحت، شعری است «سهل و ممتنع» که «هرچند در آن هیچ صنعت و تکلفی در بادی نظر به چشم نمیآید، اما لطافت و سلامت آن در نهایت دلپذیری و زیبایی است، بهطوری که برای شنونده و خواننده پیروی لفظ و معنی آسان مینماید، ولی از آوردن همانند آن ناتوان میماند.» (۸)
یقیناً تا آن جا که به یاد دارم حسینی نیز در مقالهای که در یکی از شمارههای «جُنگ سوره» به چاپ رسید، خود در رابطه با صنعت معنوی «سهل و ممتنع» بهطور جامع و مفصل سخن حرف های است. ولی غرض از اشاره به این صنعت پافشاری بر روی این مسئله است که هر سخن یا شعری را نمیتوان فقطً به بهانه این که هرکس در حد فهمیدن و فهمیدن خویش میتواند از آن برداشتی ـ ولو برداشت تحتاللفظی ـ داشته باشد، سخنی مبتذل، سطحی و بیمحتوا قلمداد کرد و یقیناً عکس این حرف های نیز صادق است. چرا جای دور برویم.
بهترین مصداق برای تفهیم این اصل کلام خداست. یعنی هرکس میتواند با تلاوت سورهها و آیات الهی قرآن ـ در حد فهمیدن و فهمیدن خویش ـ از مضمون آیات برداشتی داشته باشد. در رابطه اشعار حافظ نیز اینچنین است. ولی همه ما خوب میدانیم که قرآن کتابی است که سخن سخن واژههای آن قابل تفسیر است و در دل هر آیهای صدها معنی شگفت و عمیق نهفته است که احتمالا تا به امروز نیز قطرهای از آن اقیانوس بیانتها و ژرف در کام اندیشه ما نچکیده باشد.
در رابطه بیدل هرچند که ما نیز معترفیم از اندیشههایی ژرف و عمیق برخوردار بوده است، ولی صرف ژرفاندیشی و داشتن جهانبینی فلسفی ـ عرفانی وحدت وجودی او را نمیتوان دلیلی مُوجه بر پیچیدگی زبان شعر او دانست. چرا که نقطه تکامل هنر یک شاعر خوب آن است که بتواند با توانایی کامل و در نهایت زیبایی عمیقترین سخنها را در قالب سادهترین واژهها، با زبانی صمیمی و روشن، گفتن کند. به هر علت بیدل در دیوان خویش تلاش چندانی جهت اثبات این توانایی هنرمندانه از خود نشان نداده است و مدام بر پیله پیچیدگی و حیرت تنیده است. آن چنان که این وسواس و افراط در پیچیدن به مضامین نایاب و معنی بیگانه بعضی اوقات شاعر را به خلق ابیاتی از این دست نیز ناگزیر کرده است:
حیرت دمیدهام گل داغم بهانهای است
طاووس نمودزار تو آیینه خانهای است
که در تعبیر و تفسیر آن حتی حسینی نیز ناگزیر شده است فصلی را در کتاب به آن تعلق دهد! که در نهایت نیز صدالبته گره غموض و ابهام بیت با همه تلاشی که نویسنده در گشودن آن به خرج داده است، هم چنان ناگشوده باقی مانده است. یقیناً این کار بر حسینی نیز پوشیده نمانده است، چنان که در فصل «خاتمه» بهطور غیرمستقیم به این کار اشاره کرده و میگوید:
«در آخر این مبحث ذکر این مسئله الزامی است که ابیاتی از این قبیل که فهمیدنشان نیازمند شرح و تفصیل زیاد است، علیرغم جاذبه و رمزآلودگیهای دلنشینی که دارند، از دید ما مصداق شعر کامل و ایدهآل محسوب نمیشود، و تعلق این فصل به شرح این بیت نباید برای خواننده این توهُّم را پیش آورد که ایجاز و تمثیل فشردهای به این شکل، غایت و مطلوب ذوق شعری ماست…».((معنی یک بیت بیمعنی! ـ ص۱۲۹ ))
تداخل انگیزهها
«تداخل انگیزهها» دومین موردی است که اشاره به آن در این قسمت الزامی است. هم چنان که در اغاز اشاره شد، انگیزه مهم نویسنده کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» مطرح این قضیه بوده است که بگوید شعر سپهری متأثر از بیدل و سبک هندی است و ریشه در فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم دارد. در کنار این انگیزه، انگارً بهنظر میرسد انگیزه دومی نیز در نگارش این کتاب دست داشته است ـ که یقیناً نقش این انگیزه، نقش فرعی و حاشیهای است ـ انگیزه دوم نویسنده، پاسخگویی به موارد و ابهاماتی بوده است که شاعر و پژوهشگر ارجمند دکتر شفیعی کدکنی در مقاله «بیدل دهلوی» در ربط با بیدل و سبک هندی گفتن کرده است.
حسینی بهخاطر حساسیت و تعلق خاطر خاصی که به بیدل و آثار او دارد، با محتمل دانستن این قضیه که عدم پاسخگویی به موارد مطرحشده در مقاله «بیدل دهلوی» امکان پذیر از شور و شوق شاعران جوان در استقبال و گرایش به سبک هندی و آثار بیدل بکاهد، خود را مقید دانسته است که درصدد پاسخگویی به این موارد برآید و از همین رو در دو فصل «علل پیچیدگی شعر بیدل» و «معنی یک بیت بیمعنی!» ناظر اراعه دلایل و استدلالاتی هستیم که حسینی جهت اثبات حقانیت بیدل و سبک هندی اقامه کرده است.
این که نویسنده کتاب در آوردن این دلایل و پاسخگویی به دکتر شفیعی کدکنی مُحق بوده است، جای هیچگونه شک و تردیدی نیست. ولی با دقت به این که کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» کتابی است که به بازدید خصوصیات سبک هندی و نقد آثار بیدل میپردازد، بهتر آن می بود که نویسنده همه فصلهای کتاب را به همین قضیه تعلق میداد و از این محدوده پا را فراتر نمیگذاشت. مسلماً اگر حسینی همه تلاش خود را در این جهت شکل میداد و در این کتاب فقط به این مقوله میپرداخت و از پرداختن به مسایل حاشیهای و فرعی خودداری میکرد، احتمالا حاصل کار چیزی بهتر از این میشد ـ هرچند که این کتاب نیز به سهم خود در گشودن باب بیدلشناسی و آشنایی با سبک هندی کتابی ارزنده و راهگشاست ـ در واقع نویسنده در این دو فصل به نقد نظرات دکتر شفیعی کدکنی در مقاله «بیدل دهلوی» پرداخته است که همین حساسیت بسیار نسبت به این قضیه او را از انگیزه و مقصد مهم خود در کتاب دور کرده است.
قبل از این، مطالعه دو فصل «علل پیچیدگی شعر بیدل» و «معنی یک بیت بیمعنی!» تنها برای افرادی سودمند خواهد می بود که قبلاً مقاله «بیدل دهلوی» را خوانده باشند ـ یقیناً منظور من مطالعه تکههایی از این دو فصل است که به نقد نظرات دکتر شفیعی کدکنی در مقاله مذکور پرداخته است ـ در غیر این صورت بدون داشتن یک پیشعرصه ذهنی مناسب و تنها با شنیدن دلایلی که حسینی در رد نظرات دکتر شفیعی کدکنی آورده است، قضاوت خوانندگان کتاب در رابطه مقاله فوقالذکر، قضاوتی یکطرفه و دور از حقیقت خواهد می بود.
یقیناً امکان پذیر برخی این نقد را بر نتابند و در جواب بگویند که نویسنده فقط تکههایی از مقاله «بیدل دهلوی» را که مورد نظرش بوده در کتاب آورده است، ولی مسلماً این جواب قابل قبولی نیست. چراکه با مطالعه کامل یک مقاله بهتر میتوان با نقطه نظرات و دیدگاههای نویسنده آن مقاله آشنا شد، تا با مطالعه تکههایی از آن. بهخصوص با در نظر گرفتن این قضیه که در زمان چاپ این کتاب، اکثریت خوانندگان کتاب تا این مدت با بیدل و سبک هندی آشنایی چندانی نداشتند و این همان مسئلهای است که مورد غفلت نویسنده قرار گرفته است.
پرهیز از افراط و تفریط در حوزه بیدلشناسی
و اما مورد سوم: هرچند گشودن باب بیدلشناسی را در ایران باید به فال نیک گرفت و از آن استقبال کرد، ولی از این کار نیز نباید غافل ماند که مطرح بیدل در شرایط جاری به تنهایی نمیتواند برای شاعران نوپرداز جوان کار امد و راهگشا باشد و چه بسا که مطرح اینچنینی بیدل بدون عرصهسازیهای قبلی و مقدمهچینیهای ملزوم، علتآن شود که تعداد بسیاری از این توانایی های جوان و نوشکوفا بهخاطر عدم شناخت کامل فراز و نشیبهای شعر بیدل و سبک هندی، و فقطً بهخاطر پیروی عجولانه و ناآگاهانه از او، در وادی ادبیات راه به جاهایی برند که پای هیچ ذوق سلیمی به آنجا نمیرسد! گمان یک این چنین قضیهای چندان دور از انتظار بهنظر نمیرسد. به همین خاطر بر پژوهشگرانی که باب بیدلشناسی را در ایران گشودهاند واجب است قبل از آن که این قضیه بهصورت اپیدمی درآید، جهت پیشگیری از انحراف و گمراهی مشتاقان این وادی، در فکر چاره برآیند و از هماکنون در مسیر بیدلشناسی با احتیاط و حسابشده قدم بردارند. چون به توانایی ثابت شده است که ما همیشه چوب «افراط و تفریط» را خوردهایم و از حول حلیم در دیگ افتادهایم.
در درستی این سخن که شناخت بیدل و آثار او بر پارسیزبانان واجب است، جای هیچگونه شک و شبههای نیست، ولی در صحت این حرف های که عدم شناخت درست بیدل و سبک هندی امکان پذیر علتانحراف ذوق و ذائقه ادبی و نوعی «بیدل زدگی» در جامعه گردد نیز جای هیچگونه تردیدی نیست. آنچه که مسلم است ما تصمیم نداریم با مطرح بیدل، راه ناشناخته و تواناییناشدهای را پیشپای مشتاقان این راه بگذاریم و آنان را در پیچ و خمهای این راه ناآزموده سردرگم سازیم. به این علت خوب است در این کار بیشتر از حد عجله به خرج ندهیم و بگذاریم تا این میوه شیرین و جادویی بر شاخه ذوق و حس ایرانی، و در آفتاب «شناخت» خوب برسد، تا آن روز که خود به خود از شاخه جدا شود و در زنبیل ذائقه ما جای گیرد.
عدم تبیین تأثیرپذیری سپهری از «صائب»
و اما آخرین مسئله این که به شهادت فصلهای کتاب، حسینی نهایت تلاش و تلاش خود را بهکار گرفته است تا با چیدن مقدمههای ملزوم به این نتیجه برسد که سپهری با دیوان بیدل حشر و نشر و اُنس مداوم داشته است و بهترین و محکمترین دلیلی که برای اثبات این ادعا در سراسر طول کتاب به چشم میخورد، مثالهای بسیاری است که نویسنده از اشعار سپهری آورده که در این مثالها به خوبی مقدار تأثیرپذیری سپهری از بیدل دیده میشود که آوردن یکی از این مثالها در اینجا خالی از لطف نیست. مضمون یکی از رباعیات بیدل این چنین است:
در کلبه بیدلان، نیازاندیش آی
هرچند که سُلطانمنشی، درویش آی
از سخن بگویید ما تا به حضوری برسی
خود را بیرون در گذار و پیش آی!
سپهری نیز همین مضمون را در شعر «بیجواب» بدینگونه آورده است:
در تاریکی بیاغاز و آخر
دری در روشنی انتظارم روئید
خودم را در بعد در تنها نهادم
و به درون رفتم.
(اندیشههای بیدل در مثنوی و رباعی ـ ص ۱۳۸)
اما حسینی با این که خود معترف است «صائب» نیز یکی از دو قله شعر سبک هندی است، ولی هیچ زمان به این سوال نپرداخته است که آیا سپهری از صائب نیز متأثر بوده است یا نه؟ احتمالا در نظر برخی تأثیرپذیری سپهری از بیدل غیرممکن و غیرمنطقی باشد و اگر هم این تأثیرپذیری را تا حدودی بپذیرند، از آن بهگفتن نوعی «توارد» یاد کنند، ولی همین عده تأثیرپذیری سپهری از صائب را نمی توانند به همین سادگی تکذیب کنند. چرا که سپهری شاعری ایرانی و پارسیزبان بوده است که همین خصوصیت کافی است که بپذیریم سپهری با دواوین شعرای متقدم ایرانی که در زمان خویش صاحب سبک و آوازهای بودهاند حشر و نشر و انس و اُلفت داشته است و طبیعتاً دیوان اشعار صائب نیز بهگفتن یکی از شاعران خوشذوق و صاحب سبک مورد مطالعه و دقت سپهری قرار گرفته است.
قبول همین یک اصل مسلم و بدیهی ما را از آوردن هرگونه استدلال و برهان فرد دیگر در اثبات این که سپهری از صائب نیز متأثر بوده است بینیاز میسازد. به این علت جای شگفتی است که چطور حسینی به این قضیه نپرداخته و فصلی را در این کتاب به بازدید این رابطه و تأثیرپذیری تعلق نداده است! قبل از این من معتقدم که اگر بخواهیم برای بیدل در بین قلوب این مردم که قرنها با عطار و مولوی و حافظ و سعدی نشست و برخاست داشتهاند جایی سزاوار و با لیاقت دست و پا کنیم، ابتدا باید از «صائب» اغاز کنیم و سبک هندی را با صائب به مردم بشناسانیم. در واقع نیز کلید شناخت بیدل، «صائب» است. چنان که خود حسینی نیز اذعان میکند که «شعر سبک هندی در مسیر تطور خود از وضوح حکیمانه در شعر صائب و اقمارش به سوی غموضی عارفانه در شعر بیدل سیر میکند.» (۹)
با دقت به مطالبی که حرف های شد، جا داشت که حسینی در نگارش این کتاب، به صائب و آثار او نیز بهگفتن یکی از قلل رفیع شعر سبک هندی دقت میکرد و حقی را نیز که «صائب» به گردن این سبک دارد، آنگونه که با لیاقت است ادا مینمود. پرداختن به صائب از آن جهت الزام دارد که راه را برای شناخت بیدل مدام میکند و علاوه بر آن از افراط و تفریطهای نوپردازان جوان در پیروی از سبک هندی جلوگیری به عمل میآورد و آنان را رفته رفته به صراط مستقیم و اعتدال ادبی سوق میدهد.
مختصر سخن آنکه کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی» کتابی می بود که در اغاز انتشار کردن خود، بشارت اغاز یک راه را می داد. چاپ این کتاب در سال ۱۳۶۷ به باز شدن روزنهای در حوزه «بیدل شناسی» میمانست که این روزنه امروز به پنجرههایی سبز و نورانی تبدیل شده است.
منبع های و مآخذ:
۱ – جلال آل احمد ـ برسی شتابزده ـ انتشارات رواق ـ ص ۱۹
۲ – دکتر علی شریعتی ـ مجموعه آثار (۴) ـ برگشت به خویشتن ـ انتشارات حسینیه ارشاد ـ صص ۹۷- ۹۸.
۳ – عبدالعلی دستغیب ـ نیما یوشیج (نقد و بازدید) ـ چاپ دوم ـ انتشارات پازند ـ ص ۹۴.
۴ – امام صادق(ع) فرمودند: خدا پشت دریاها شهری دارد که به اندازه چهل روز طول میکشد تا خورشید آن را بپیماید و در آن مردمی می باشند که هیچگاه گناه نکردهاند و ابلیس را نمیشناسند.
(بحارالاوار، چاپ تازه، ج ۵۴ـ ص ۳۳۳)
۵ – دکتر علی شریعتمداری ـ روشنفکر کیست؟ ـ انتشارات قائم ـ ص ۸۲
۶ – همان کتاب ـ ص ۸۳
۷ – عبدالعلی دستغیب ـ نیما یوشیج (نقد و بازدید) ـ چاپ دوم ـ صص ۱۱۵ـ۱۱۶
۸ – دکتر سیدحسن سادات ناصری ـ قافیه و صنایع معنوی ـ انتشارات آموزش و پرورش ـ ص ۷۰
۹ – سید حسن حسینی ـ بیدل، سپهری و سبک هندی ـ ص ۱۴۰
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها