به گزارش مهتاب من
به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، اگرچه کاخ بلندی که فردوسی هزار سال پیش با کلمه و کلام بنا کرد، با گذر از هفت خوان تاریخ و هزار توی حوادث، به دست وارثان امروز رسیده، اما هزار افسوس که کمتر فردی است که این تاثییر سترگ را از اغاز تا انجام خوانده و از کلام حکیم طوس جان خود را سیراب کرده و با او همداستان شده باشد: «قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری».
شاهنامه هویت ملی فارسیزبانان است و مدام نوشدارویی بوده است در تلاطمهای روزگار برای ملتی که گاه و بیگاه زیر بیرق غیر ایرانی ناچار به سازش و زندگی بوده است. فردوسی که او را از پیامبران شعر فارسی میدانند، همیشه چون پدری مشفق دست فرزندان خود را گرفته و با جان کلامش، درس نیکاندیشی، اخلاق، وطندوستی، جوانمردی، وفای به عهد، حیا و حرمت داده است.
فرزانه طوس بیشتر از آنچه گمان کنیم، مایه قوام تاریخ و هویت ایرانی بوده است. روز ۲۵ اردیبهشتماه فرصتی است برای پاسداشت تاثییر بشکوه او و زبان فارسی. مهتاب من از تنسیم با دقت به اهمیت این روز، با شاهمنصور شاهمیرزا، شاعر و کارشناس تاجیکستان مؤسسه فرهنگی اکو به او مباحثه پرداخت که در ادامه میخوانید:
*تسنیم: مردم ایران متأسفانه شناخت کمتری نسبت به همزبانان تاجیکستانی خود دارند. بُعد مسافت و عدم ربط مستمر جهت شده تا شناخت کافی از مردم تاجیکستان در بین ایرانیها وجود نداشته باشد. برخلاف افغانستان که به علت همجواری و چندین دهه زندگی در کنار یکدیگر، آگاهی و شناخت دو ملت از فرهنگ، آداب، زبان و … یکدیگر زیاد تر شده است. به مناسبت روز فردوسی، از علاقه مردم تاجیکستان به این شاعر بفرمایید. فردوسی و تاثییر سترگ او، شاهنامه چه جایگاهی در بین مردم تاجیکستان دارد؟
من فکر می کنم اگر فردوسی شاهنامه را نمینوشت، فارسی این مقام و جایگاه را نمییافت. این مرد بزرگ ۳۰ سال برای جمعآوری منبع های شاهنامه زحمت کشید و بعد از آن، ۳۰ سال دیگر به سرودن این تاثییر سترگ پرداخت؛ اثری که همه مستشرقین شرقی و غربی بر بزرگی و بیبدیل بودن آن پافشاری دارند. اگرچه در زبان ملل دیگر نیز جنگنامهها و حماسههای مختلفی خلق شده است، اما نمیتوان شاهنامه را با آنها قیاس کرد؛ چرا که هیچیک از این آثار جامعیت شاهنامه را ندارد. در واقع شاهنامه، دانشنامهای است که یک زندگی ایدهآل را به عکس کشیده است؛ از وطندوستی گرفته تا اخلاق و جوانمردی و داد و دادورزی … . فردوسی شعری شاهوار و شاهکار در تاثییر بزرگ خود اراعه میدهد.
شعری شاهوار و شاهکار
اما درمورد شناخت مردم تاجیکستان از شاهنامه، به توانایی خودم اشاره میکنم. از وقتی که کودکی چهار یا پنج ساله بودم، اسم رستم و دیگر شخصیتهای شاهنامه به گوشم آشنا می بود. مادربزرگم شاهنامه را خوب میدانست؛ هرچند دانش او از شاهنامه علمی نبوده است و زیاد تر بر پایه شنیدهها و روایات می بود، اما او می بود که ما را با شاهنامه و شخصیتهایش از جمله رستم آشنا کرد. برای مثالً او به رنگین کمان آسمان میاو گفت کمان رستم، یا هنگامی فردی کار نیکی انجام میداد، میاو گفت رستمانه انجام داده است، یا جوانمردی و مردانگی را با «رستم» توصیف میکردند و میانها گفتند که او رستم است و از این قبیل واژگان.
مادربزرگم هرچند داستانهای شاهنامه را خوب میدانست، اما خوب هم سانسور میکرد. برای مثالً هیچگاه به کشته شدن سهراب به دست رستم اشاره نکرد؛ چون نمیخواست دنیای کودکی ما به خشونت کشیده شود. بعدها هنگامی صاحب خط و سواد شدیم، فهمید شدیم که او این قسمتها را به ما نمیاو گفت.
در سال هشتاد میلادی، سه فیلم بر پایه داستانهای شاهنامه توسط تاجیک فیلم ساخته شد: رستم و سهراب، سیاوش و کاوه آهنگر. این سه فیلم هرچند بر پایه سناریو و جهانبینی خود کارگردان ساخته شده می بود، اما ما را تشویق کرد که به سراغ شاهنامه برویم.
شاهنامه، شاه کتابها است
در تاجیکستان فعالیتهای پژوهشی و هنری بسیاری در جهت معارفه فردوسی به مخاطبان انجام شده است. برای نمونه، باباجان غفورف، قهرمان تاجیکستان و دبیر اول حزب کمونیست تاجیکستان در زمان اتحاد شوروی، به تصحیح انتقادی شاهنامه پرداخت که سرانجام در ۹ مجلد در مسکو انتشار شد و اگرچه انتقادات اندکی به آن داخل است، اما به گفتن یکی از منبع های مهم پژوهشی در این عرصه نقل و محل رجوع اهل دانش است. به باور غفورف؛ شاهنامه، شاه کتابها است، اقیانوسی است که هرچقدر آن را بکاویم، به دردانههای نایاب دست خواهیم یافت. عمل دیگر غفورف، ترجمه شاهنامه به زبان روسی می بود که با ابتکار او این کار انجام شد؛ ترجمهای که جهت شد برگردانهای دیگر نیز از روی این تاثییر صورت بگیرد.
این قبیل عمل های جهت شد که مردم تاجیکستان برای آشنایی زیاد تر با شاهنامه و فردوسی کنجکاو شوند. علاقه به فردوسی و تاثییر او پیش از انقلاب ۱۹۱۷ نیز در بین مردم وجود داشت و ابیاتی از او بر زبان عامه مردم جاری می بود:
«سیاهی لشکر نیاید به کار
یکی مرد جنگی به از صد هزار»
و یا
«توانا می بود هرکه دانا می بود
زدانش دل پیر برنا می بود» و … .
در آن زمان شاهنامه اثری مورد قیمت می بود که قیمت آن با قیمت یک اسب برابری میکرد. به همین علت تنها افرادی که ثروتمند بودند یا اهل دانش، نسخهای از آن را تهیه میکردند و در شبهای زمستان که کار کشاورزی تعطیل می بود، برای اهل روستا میخواندند. یقیناً ناگفته نماند که روایتهای شفاهی که پایه علمی نیز ندارند، در بین مردم رایج بوده است که از جمله این موارد میتوان به افسانههایی اشاره کرد که حول ماجرای دلخوری فردوسی از سلطان محمود شکل گرفته است.
انس مردم تاجیکستان با شاهنامه
از دیگر اقداماتی که در تاجیکستان برای معارفه زیاد تر شاهنامه صورت گرفت، میتوان به کار استاد ساتم اولوغزاده برای برگردان منثور شاهنامه اشاره کرد. این تاثییر در سال ۶۹ یا ۷۰ با تصویرگری فاخری در ۵۰ هزار نسخه چاپ شد و طی دو هفته به پایان رسید؛ در آن زمان جمعیت تاجیکستان سه میلیون نفر می بود. بعد از این استقبال، اولوغزاده بر آن شد که از فردوسی زیاد تر بگوید؛ به همین علت رمانی با محوریت زندگی او نوشت. این تاثییر که با نام «فردوسی» انتشار شد، موفق به کسب جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۴ شد. در کل میتوانم بگویم که فردوسی در بطن جامعه ما جایگاه عمیقی دارد. مردم با قهرمانان شاهنامه زندگی میکنند و این انس تا آنجاست که آنها حتی نام قهرمانان منفی شاهنامه را بر روی فرزندان خود نمیگذارند؛ یعنی برای مثالً فردی نام سودابه را بر فرزند خود نمیگذارد.
*تسنیم: در یکی دو سدۀ تازه تعداد بسیاری از مرزهای تازه جغرافیایی شکل گرفته و این کار علتجدایی تعداد بسیاری از همزبانان و همفرهنگان از یکدیگر شده است. روزگاری همهی فارسیزبانان و حتی برخی غیرفارسیزبانان، رودکی، فردوسی، مولانا، حافظ و دیگر بزرگان ادب فارسی را متعلق به ایران بزرگ فرهنگی میدانستند، اما همانطور که مستحضرید در سالها و دهههای تازه برخی از کشورها، در جهت «هویتسازی» برای خود، تعداد بسیاری از مشاهیر، دانشمندان و شاعران خود را متعلق به خود دانستهاند، تا آنجا که امکان پذیر برای مثالً این چنین فکر شود که نظامی یا مولوی ترکزبان یا شاعر ترکیسرا بودهاند. نظرتان درمورد این نوشته چیست و چه نتایجی در پی خواهد داشت؟
زیاد سوال برجا و مهمی فرمودید. بنده سالها است روی این نوشته فکر میکنم. مطلب شاعرانی چون فردوسی چیست؟ مولانا میگوید: «ما برای وصل کردن آمدیم». اقبال لاهوری میاو گفت:
«نه افغانیم و نه ترک و تتاریم
چمنزادیم و از یک شاخساریم
تمیز رنگ و بو بر ما حرام است
که ما پرورده یک نو بهاریم»
فردوسی نیز این چنین پیامی دارد:
«بیا تا جهان را به بد نسپریم
به تلاش همه دست نیکی بریم
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی می بود یادگار»
ما برای وصل کردن آمدیم…
اما متأسفانه امروز ما این بزرگان را به جای آنکه علت پیوند قرار دهیم، به نقطه اختلاف تبدیل کردهایم. کشوری مدعی است که فلان شاعر، شاعر ملی ماست؛ در حالی که این شاعر به زبان آنها حتی یک مصرع هم نگفته است. چطور به این صورت تحریف میکنند و حقیقتها را نادیده میگیرند؟ اگر فردوسی، رودکی، نظامی، مولوی، ابن سینا و دیگر بزرگان زنده بودند و این چنین سخنی را میشنیدند، اعتراض میکردند و میانها گفتند که ما متعلق به یک ملت نیستیم.
مطلب این بزرگان برای همه جهان است. فردوسی بیشتر از چهار هزار بار واژه ایران و ایرانی را به کار برده است، با این حال هرجا ملزوم باشد، تورانیان را نیز میستاید. فردوسی و امثال او انسانهای کوچکی نبودهاند که فقط به سرزمین خود فکر کنند، اندیشه آنها همانند خورشید است که نور و گرمیاش به دیگر نقاط جهان هم میرسد. او شاهنامه را با یاد خدای جان و خرد اغاز کرده است، خرد یعنی چه؟ یعنی داد و دهش. هرکس این مطلب فردوسی را فهمیدن نکند، تعلقی به او ندارد. مطلب بزرگان ادب فارسی، مطلب دیروزه و دو روزه نبوده است و همین امر هم جهت شده تا آثار آنها ماندگار باشد.
با گفتن این از آن من است و آن یکی از آنِ تو، هیچ ملتی سود نکرده است. اندیشههای این بزرگان باید نقطه پیوند باشد، اندیشههای آنها باید برای امروزیان و آیندگان به یادگار بماند. در جامعه ایدهآلی که فردوسی به عکس میکشد، از وزیر و امیر گرفته تا طبقات پایین، خرد سخن اول را میزند.
*تسنیم: در یک دهه قبل آرزویی با گفتن «وطن فارسی» در بین اهل فرهنگ و دغدغهمندان نقل شد؛ ایدهای که تا حدودی توانست پیوندها بین فارسیزبانان را زیاد تر کند. با وجود این، در سالهای تازه با تکثر وسایل ارتباطی و بهخصوص رسانههای مجازی، تغیرات اجتماعی و فرهنگی زیاد سریع تر شده و همین امر، امکان تعامل و او مباحثه بین نسلی را دشوار کرده است. در روزگاری که صاحبنظران مکرر از مفاهیمی چون بحران هویت، هویتهای چندگانه، گسست فرهنگی، جهانیسازی و غربی کردن و … سخن حرف های و میگویند، چه مقدار میتوان به شکلگیری مفهومی با گفتن «وطن فارسی» امیدوار می بود؟
دنیای امروز ما در معرض خطر جدی است. خردهزبانها و فرهنگها در این دنیا در حال نابودی می باشند؛ به طوری که حرف های میشود هر دقیقه یک لهجه و گویش از بین میرود. اما درمورد زبان فارسی باید او گفت که این زبان، زبان امپراتوری بوده است، با این زبان بهترین و بیشترین آثار خلق شده و از هفت خوان رستم تاریخ قبل است. اگر قرار می بود نابود شود، در همان دعوا اقوام گوناگون از عرب گرفته تا یونان و دیگر ابرقدرتها که بر ما و شما معلوم است، نابود میشد. مگر در هند این چنین اتفاقی رخ نداد؟ زبان فارسی ۷۰۰ سال زبان رسمی هند می بود و دانستن آن یک افتخار محسوب میشد و در واقع اشرافیت فرد را نشان میداد، کوششها شد برای محدود کردن این زبان.
بانگ خطر را میتوان شنید
امروز در فضای مجازی و با گسترش هوش مصنوعی خطر نابودی امکان پذیر زبان فارسی را هم تهدید کند. نمیتوانیم پا را دراز کنیم و بگوییم فارسی، بزرگانی چون رودکی و فردوسی دارد و هیچ خطری آن را تهدید نمیکند! حقیقت آن است که فارسی با پشتوانه سیاست و اقتصاد پیش رفته است. ما باید برای پویایی و مانایی این زبان بکوشیم.
زبان فارسی ظرفیتهای بیشماری دارد. اگر برای مثالً بر پایه داستانهای شاهنامه آثار هنری همانند فیلم و سریال ساخته میشد، دیگر رقابت کردن روبه رو ایران فرهنگی و زبان فارسی برای دیگر فرهنگها دشوار مینمود اما متأسفانه ما کمکاری کردیم و فرزند خلفی برای زبان فارسی نبودیم.
بانگ خطر را میتوان شنید. امروزه در افغانستان فارسی با یک تهدید جدی روبروست و بیم آن میرود چراغ فروزان فارسی در افغانستان در فاجعهای بزرگ خاموش شود. این قبیل حوادث، مسئولیت ما را در روبه رو زبان فارسی سنگینتر میکند. در روزگاری که نسبت به این زبان تهدید و تبعیض صورت میگیرد، نگذاریم که این زبان جایگاه والا و با لیاقت خود را از دست دهد. هر کدام از صاحبان این زبان در شرایط امروز باید ماموریت خود را نسبت به آن انجام بدهند.
*تسنیم: سؤالی هم درمورد تفاوت لهجه فارسیزبانان به ذهنم رسید. مردمان ساکنِ جغرافیای ایرانِ امروز، بهاختصاصی اهالی فرهنگ و ادب، هنگامی لهجۀ فارسی فارسیزبانان مناطق خراسان و آسیای میانه (همانند افغانستان و بهاختصاصی تاجیکستان) را میشنوند، گویی این لهجه آنها را به روزگاران قدیم برمیگرداند و تا این مدت باقی مانده زبان اصیلِ شیرین فارسیِ خراسان را در زبان این مردمان میبینیم.سوال این است که با دقت به اینکه فارسیزبانان خارج از جغرافیای ایران امروز، گوششان زیاد تر با لهجۀ فارسی تهران و شهرهای بزرگ ایران آشناست، از شنیدن لهجۀ امروز فارسی در ایران چه احساسی اشکار میکنند؟ آیا حس میکنند که در پهنۀ گستردۀ ایران امروز، مردم از خصائص زبان اصیل فارسی دور شدهاند؟
در هر کشوری لهجه یا گویش پایتخت در برتری است و آن، لهجههای دیگر را کمرنگ میکند. لهجه فارسی که در تهران است، زبان رسانهها و فیلمها است و مردم کوچه و بازار با آن سخن بگویید میکنند، به همین خاطر این لهجه در رقابت با دیگر لهجهها پیروز شده است.
فضای مجازی و یک کاسه شدن لهجههای فارسی
امروزه در فضای مجازی محتوای بسیاری تشکیل و انتشار میشود و همین امر بر یکپارچگی زبان ما نقش میگذارند و به یک کاسه شدن زبان پشتیبانی میکنند. تفاوتها روز به روز کمرنگتر میشود و امکان پذیر در چند سال آینده، تفاوتها به درصد ناچیزی برسد. در نزدیک به ۱۰-۱۲ سال پیش، مردم تاجیکستان فیلمهای ایران را فهمید نمیشدند، اما امروزه شبکه آی فیلم و سریالهای مهران مدیری از پرمخاطبترین آثار تلویزیونی در تاجیکستان می باشند. حقیقت آن است که ریشه یکی است، در کتابت همانند هم مینویسیم و لهجه و گویشها جهت جدایی ما نمی توانند باشند.
*تسنیم: این یک کاسه شدن زبان از نظر شما خوب است یا بد؟
فرهنگستان سه سرزمین ایران، افغانستان و تاجیکستان در روزگاری تصمم گرفته بودند که روی واژگان مشترک کار کنند و واژگان کاربردی در هر سه سرزمین را کنار یکدیگر بگذارند و از بین آنها، یکی را انتخاب کنند و بهترین را از یکدیگر وام بگیرند که متأسفانه این کار صورت نگرفت. برای مثالً در ایران نام همه وزارتخانهها یا رتبههای نظامی فارسی است. مشکلی ندارد که دیگر کشورهای فارسیزبان نیز از این واژگان منفعت گیری کنند.
*تسنیم: و مسئله پایانی.
فردوسی زیاد شاعر محبوبی است، اثری نیست که از شاهنامه وام نگرفته باشد و نفس گرم فردوسی در آن حس نشود، یا از جوانمردی سهراب سخن حرف هایاند، یا از رویینتنی اسفندیار و … به هر حال نشانی از فردوسی و شاهنامه در آثار ماندگار دیده میشود.
شاهنامه پر از پند و نصیحت است، جامعه ما را فقط فردوسی و شاهنامه میتواند نجات دهد. ملتی که شاهنامه دارد، هیچگاه مورد گزند و صدمه قرار نمیگیرد. خوب است در روز فردوسی، در فضای مجازی این دست از مطلبها را برای یکدیگر ارسال کنیم. کودکان را از کودکی با شاهنامه واکسینه کنیم. عمل ارزشمندی هم رئیس جمهور تاجیکستان مدتی پیش انجام داد و آن انتشار کردن شاهنامه در تیراژ یک میلیون و ۷۰۰ هزار نسخه و اهدای آن به هر خانواده می بود که جای تقدیر دارد.
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها