به گزارش مهتاب من
به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، احمدرضا بهرامپور عمران، پژوهشگر، در یادداشتی به ویژگیهای قطعه “راز رشید” زندهیاد سیدحسن حسینی پرداخته است. این یادداشت که همزمان با تاسوعای حسینی انتشار شده، به این شرح است:
شعرِ شیعی در ادبِ فارسی پیشینهای دیرینه دارد. از کِسایی، قوامیِ رازی، حسنِ کاشی و ابنِ حسامِ خوسفی گرفته تا محتشم و یغما و سروش و عمّانِ سامانی و نیّرِ تبریزی و … . در شعرِ شاعرانِ انقلاب نیز مثالهایی خوب و گاه درخشان، از سیدعلیِ موسویِ گرمارودی، سیدحسنِ حسینی، قیصرِ امینپور و علیرضا قزوه سراغ داریم.
گاه در شعرِ شاعرانی که در این عرصه توغّلی نیز نداشتند، ابیاتی قشنگ دیده میشود. ازجمله این بیت از ایرجمیرزا:
سپساز پسر، دلِ پدر آماجِ تیر شد
آتش زدند لانهٔ مرغِ پریده را
برخی از شاعرانِ امروز نیز ابیاتی درخشان با مضامینی تازه آفریدند:
پیچیده شمیمت همهجا ای تنِ بیسر
چون شیشهٔ عطری که درش گمشدهباشد (سعیدِ بیابانکی)
یکی از شاعرانِ برجستهٔ این عرصه زندهیاد سیدحسنِ حسینی است. او گرچه در نقد و نظر و سرودنِ غزل و نیز شعرکهای طنزآمیز و کاریکلماتورنویسی توفیقهایی داشت اما با سرودنِ مجموعهٔ «گنجشک و جبرئیل» درعینِ جوانی (29_28 سالگی) خوشدرخشید. بیتالغزلِ این مجموعه (که زیاد تر در فرمِ سپید سروده شده و غالباً به اشعارِ عاشورایی تعلق یافته) قطعهٔ «رازِ رشید» در رثا و ستایشِ قمرِ بنیهاشم است.
ضمناً این مجموعه و نظایرِ آن نشان میدهد که شعرِ نیمایی و سپید که شأنیّتِ آن ذیلِ توفیقاتِ نیما، فروغ، اخوان، شاملو و … تعریف میشود، ملکِ طِلقِ هیچ چهره و جریانی نیست. آری میتوان در این فرمها که اساساً اختصاصیّ جریانهای روشنفکری و باورمند به باورهای این جهانی است، فضاها و حال و هواهای دیگر دمید و توفیق نیز یافت.
قطعهٔ «رازِ رشید» گفتنِ زیبایی دارد. «رشید» (که در زبانِ فارسی نادرست نیز بهکارمیرود) ازسویی به بلندای قامتِ قمرِ بنیهاشم اشارهدارد و ازدیگرسو، نابهنگامگوییِ صفتِ «رشید» برای «راز»، جهتِ برجستهسازی شدهاست. بندِ نخست اشارهدارد به «قمرِ بنیهاشم»:
به گونهٔ ماه
نامت زبانزدِ آسمانها می بود
و پیمانِ برادریات با جبلِ نور
چون آیههای جهاد محکم
«ماه»، همان «قمر» (بنیهاشم) است. «بهگونهٔ» نیز هم اداتِ تشبیه است و هم به «روی و چهره» نظردارد. «نامت زبانزدِ آسمانها می بود»، یعنی شهرهٔ آسمانها یا جهان بودی (یا فرشتهها نامت را میشناسند). ضمناً ماه زبانزدِ آسمان نیز هست. در لیلی و مجنون، در توصیفِ عشقِ مجنون و زیباییِ لیلی میخوانیم:
چون رایتِ عشقِ آن جهانگیر
شد چون مهِ لیلی آسمانگیر
«پیمانِ برادریِ» قمرِ بنیهاشم با امام نیز خالی از لطف نیست. باآنکه دو فردِ عادی باید با هم پیمانِ برادری یا اخوّت ببندند، اینجا دو برادر باهم پیمانِ برادری بستهاند. «جبلِ نور» ازسویی به امام اشاره دارد و از دیگرسو «کوهِ نور» را تداعیمیکند. و تشبیهِ این پیمانِ برادری به «آیههای جهاد» از زیباترین تصاویرِ این قطعه است. «محکم» هم به استحکامِ آن پیمان اشارهدارد و هم به «آیاتِ محکمِ» قرآن (دربرابرِ «آیاتِ متشابه»). زیبایی تکرارِ واجِ /ج/ نیز از نظرِ شعرخوانان نهان نخواهدماند. اینکه شاعر از قمرِ بنیهاشم با ضمایر منفصل و متصلِ «تو» و «ت» یادمیکند، حکایتاز قرابتِ عاطفیِ او با قهرمانِ شعرش دارد.
در سطرِ «روزی فرات بر لبت آورد» چندین عکس و تمهید نهفته است. نخست آنکه راز را نباید بر لب آورد، اما فرات تو را بر لب آورد. «لب» به لب یا کرانهٔ رودِ فرات اشارهدارد. ضمناً عکسِ شعر اشارهدارد به لحظهای که قهرمانِ شعر کفِ دستی آبِ فرات را نزدیکِ لب آورد اما بهیادِ تشنگان و کودکانِ حرم که افتاد از نوشیدنِ آن منصرف شد و مَشک را پُرکرد. اما شاعر بهجای آنکه بگوید تو تشنهٔ نوشیدنِ جرعهای از فرات بودی، کلام را برگردانده میگوید فرات تشنهٔ لحظهای می بود که تو جرعهای از آن بنوشی و این حسرت تا ابد در دلش ماندهاست؛ یعنی این فرات می بود که تشنهٔ نوشیدنت می بود! در ادامه میخوانیم:
و ساعتی سپس
در بارانِ متواترِ پولاد
بریدهبریده افشاشدی
اکنون رازی که فرات آن را بر لب آورد اما افشاء نشدهمی بود، زمانِ رساندنِ مشکِ آب به خیمهگاه و حرم، تکهتکه افشا شد! دقت کنیم که «بریدهبریده» نیز ایهامی و استخدامی دارد: «اندکاندک» افشاشدن و «قطعهقطعهشدنِ اعضا». با این یادآوری که بینِ «متواتر» (پیاپی و دمادم) و «بریدهبریده» (اندکاندک) نیز تضادگونهای برقرار است. این چنین واژهٔ «متواتر» که از مصطلحاتِ علمِ حدیث است، در این شعر، با فضای مبتنیبر روایاتِ دینی، سخت تناسبدارد. آیا «افشا شدی» نظردارد به این مسئله که تا آن لحظه فردی تو را چنانکه تویی نمیشناخت؟ در ادامه میخوانیم:
و باد
تو را با مشامِ خیمهگاه دربیننهاد
آیا مراد بوی خونی است که باد آن را به «مشامِ خیمهگاه» رسانده؟ و این ترکیبِ «مشامِ خیمهگاه» چه خوش در شعر نشستهاست! تعابیری نظیرِ «مشامِ جان» در شعرِ فارسی (ازجمله دیوانِ حافظ) پیشینه داشته. تکرارِ واجِ /م/ در «مشام» و «بین» و «خیمه» موسیقیِ درونیِ شعر را تحکیمکردهاست. این چنین است تکرارِ «شا» در «مشام» و «افشا». در سطرِ «و انتظار در بهتِ کودکانهٔ حرم طویل شد»، «حرم» را (باتوجهبه وجودِ کودکانِ بهتزده بهجهتِ فاجعه) دچارِ بهتِ کودکانه دانستن، آرایهٔ جانبخشی دارد.
شعر آخربندیِ فوق الاده نیز دارد. تکرارِ سطرِ «تو آن رازِ رشیدی..» به قطعه انسجامبخشیده است. و در سطرِ درخشانِ پایانی نیز («و درکنارِ فهمیدنِ تو کوه از کمر ناکامی»)، «کوه» همان «جبلِ نور» (امام حسین) در سطرهای قبل است. و تکرارِ (پنجبار) واجِ /ک/ «شکستنِ کمر کوه» را بهخوبی در صدای شعر منعکسساختهاست (صدامعنایی). نیز اشارهای است قشنگ به این کلامِ امام حسین بعداز شهادتِ برادر: «الآنَ إنکَسَرَ ظَهری».
و اینک صورتِ کاملِ شعر:
«رازِ رشید»
بهگونهٔ ماه
نامت زبانزدِ آسمانها می بود
و پیمانِ برادریات
با جبلِ نور
چون آیههای جهاد محکم
تو آن رازِ رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی سپس
در بارانِ متواترِ پولاد
بریدهبریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشامِ خیمهگاه
در بین نهاد
و انتظار در بهتِ کودکانهٔ حرم
طویل شد
تو آن رازِ رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنارِ فهمیدن تو
کوه از کمر ناکامی.
(گنجشک و جبرئیل، نشرِ افق، صص 8_37).
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها