به گزارش مهتاب من
به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، حبیب احمدزاده به مناسبت روز سینما، یادداشتی را در صفحه شخصی خود انتشار کرده است که در زیر آن را میخوانید:
ارسطو، ابتدای قسمت ۹ کتاب «بوطیقا» به تفاوت بین شاعر و تاریخنگار پرداخته و مینویسد: «تفاوت شاعر و مورخ در نظمنگاری یا نثرنویسی نیست. تفاوت حقیقی بین شعر و تاریخنگاری در این است که اولی از وقایع ممکن و دومی از وقایع قطعی میگوید. منظور از وقایع ممکن، منطقی انسانی است که در عالم واقع کمتر گمان حادث شدن دارد. در نتیجه، شعر از تاریخ فلسفیتر است و گامی فراتر مینهد: چون شعر، نظر به امر کلانِ جهانشمول و تاریخ، چشم به امر جزئی دوخته است»
دو مستند اولیه من بین این دو مجسمه اسطورهای قرار دارند، در سمت چپ آرش کمانگیر که از کلاس چهارم دبستان شعر معروف سیاوش کسرایی را از بر بودم و شبها در زمان جنگ و در میانه محاصره آبادان و اتشباری بیرحمانه دشمن بر شهرم بر بالای دودکش دیدگاه برای خود پچ پچ میکردم و اولین مستندم «آخرین تیر آرش» الهام گرفته و بازآفرینی نوین از همین روایت می بود در جستجوی پیکر مفقود سید ابراهیم اصغرزاده دوست مستندسازم در سانحه سقوط هواپیما «در سپید کوه خرم آباد» و ترادفی موازی با تصاویر ناتمام او از جستجوی خمرهای باستانی بر فراز کوههای موند بوشهر و اسطوره دوم مجسمه سمت راست، از دریاقلی سورانی که با خبر دادن ورود نابهنگام ارتش بعث در میانه خواب و غفلت همگانی نیروهای دفاع کننده، تاریخ شهر و نیز جنگ را در زمانه خود تحول داد.
سال ها سپس که تحقیق «چه فردی محمد مسعود را کشت» انجام دادم، یک دفعه در حیرت فهمید شدم که مرحوم سیاوش کسرایی با گرایش چپگرایانه، شعر آرشش را در توصیف سرگرد خسرو روزبه تودهای سروده، فردی که ترور محمد مسعود روزنامه نگار (که خود از قالتاقترین و نان به نرخ روزخورترینهای تاریخ روزنامه نگاری ایران و عبرتی است همیشگی برای همه) را انجام داده تا این ترور سیاسی به گردن حکومت زمان بیفتد، فهمید شدم که کهن الگوها در الگوسازی و همانند سازی چطور میتوانند به بیراهه روال.
در کار شهید دریاقلی «بهترین مجسمه دنیا» داستان را از قول مجسمهای روایت کردم که در میدان شهر نصب شده ولی هیچکس نه تنها اسم او را نمیداند بلکه این شکل نمادین را هم مضحکه قهرمان میپندارند، بعد ناگزیر مجسمه خود باید از سکو پایین آمده و با رفتن واقعی به میانه مردم، کار ناتمام هنرمند مجسمه سازش را به نوعی همه کند.
«و اینجا می بود که بطور غریزی تلاش شد از ترکیب و ادغام این دوتوانایی یعنی ساحت (تاریخ) در دقت به امر جزئی و نیز (هنر) در نظر به امر کلانِ جهانشمول در آثارم منفعت گیری کنم حتی در کتاب شطرنج با ماشین قیامت»
میگویند این بیت منسوب به حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه از او نیست، ولی در عمل او نیز از ادغام توانایی تاریخ و شعر این چنین کرده: «که رستم یلی می بود در سیستان/ مَنَش کردهام رستم داستان»
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها