به گزارش مهتاب من
به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، محمدتقی ملکالشعرای بهار زندگی پر فراز و نشیبی داشت؛ احتمالا بتوان زندگی او را در دردمندی و تسلیم نشدن خلاصه کرد. او دردمند وطن می بود و هیچ زمان در برابر سختیهای این راه، از پا ننشست.
بهار از همان اوان کودکی بارقههای ادبی در وجودش زبانه کشید و نشان داد که فرزند خلف پدری است که سالها با شعر انس دارد و با دغدغه فرهنگ ایران زندگی میکند. اما پدر برخلاف محمدتقی علاقهای به سپری کردن روزگار فرزند با شعر و ادب نداشت، آرزو داشت فرزندش به جای تورق دیوانهایی که خود او صدها بار خوانده و از بر است، تاجری شود در بازار مشهد و به جای شعر و کتاب و سیاست، به شمار ارقامی بپردازد که میتواند رونق زندگیاش باشد. مرگ نابهنگام پدر، سرآغازی شد برای محمدتقی جوان؛ راهی که سرنوشت فرهنگ و ادب ایران را نیز تحت تأثیر خود قرار داد.
از دلنشینترین نقاط زندگی بهار، انتخاب او به گفتن ملکالشعراست که بعد از پدر، به پسر رسید. ناصرالدین پروین در کتاب «دلمشغولیهای بهار»، درمورد این انتخاب مینویسد که محمدکاظم صبوری درگذشت و منصب ملکالشعرایی آستان قدس خالی ماند. محمدتقی میرزا رکنالدوله هم درگذشته می بود و اینک علینقی میرزا با همان لقب در شرق سرزمین شاهنشاهی فرمانروایی میکرد. آن والی متولی با اصرار و تلاش شاعران دواطلب این شغل مواجه شد؛ اما پسر جوان ملکالشعرای قبل، مردهریگ معنوی و مادی پدر را میجست. ناگفته پیداست که آن شاعران داوطلب و دوستان و هوادارانشان در اغاز، خواست جوانک را برنمیتافتند. چنانکه میدانیم، نه تنها او را با لیاقت این مقام و آن درگاه نمیدانستند، ناجوانمردانه، بدگمانیهایی درمورد دزدی آثار دیگران بر او بستند. انها گفتند شعرهای پدر و سرودههای بهار شروانی را دزدیده است. قرار شد در پیشگاه والی از او امتحان حضوری بگیرند و بدیههسرایی و استقبال و اقتفا و ضمانت بخواهند. این چنین شد و محمدتقی خان بهار، در ستیزههای پی در پی و دشوار ادبی به پیروزی رسید. …
هرچند حرف های میشود که بهار این لقب را دوست میداشت و حتی سالها بعد از اعطای آن، در امضای نامهها از این تعبیر منفعت گیری میکرد، اما محدود کردن او به «ملکالشعرا»یی- چنان که شاعران قبل بودهاند- جفایی است در حق شاعر آزادی و وطن. بهار ملکالشعرا می بود، اما زیست ملکالشعرایی نداشت. سبک و سیاق شعر و کلامش و شیوه زندگی او گواه آن است که بین او با آنچه شاعران قبل این لقب را داشتهاند، فاصله از زمین تا آسمان است.
احمدرضا بهرامپور عمران، نویسنده و پژوهشگر، در یادداشتی در اینباره مینویسد: از محمدتقی بهار، این ستایشگرِ ایران و آزادی، زیاد تر با گفتنِ «ملکالشّعراء» یادمیکنیم. همروزگارنش نیز بهخصوص در اخوانیّهها و نامهنگاریها او را «مَلِک» خطابمیکردند که تعبیری مهر امیز و مختصرشدهٔ «ملکالشعراء» است.
اگر مرادمان از «ملکالشّعراء»، در اشاره به بهار «ملکالشعراءِ آستانِ قدسِ رضوی» باشد، تعبیرِ درستی است؛ اما گویا گاه بهنادرست بهار را ملکالشّعراءِ شاهانِ قجری یا پهلوی و درنتیجه شاعری درباری پنداشتهاند؛ یا دستکم از کلام این چنین نیز میتوان برداشتکرد .
به حرف های او؛ ملکالشّعرایی (یا امیرالشّعرایی و رئیسالشّعرایی) منصبی رسمی می بود که از بینِ شاعرانِ کهن افرادی همچون عمعق و برهانی و صائب بدان شناختهشدهاند. بر پایهِ حکایتِ پنجمِ چهار مقالهٔ نظامیِ عروضی، میدانیم که امیرمعزّی امیرالشّعراءِ ملکشاهِ سلجوقی می بود. و برپایهٔ حکایتِ هشتم از همین تاثییر عمعق صاحبِ این چنین منصبی در دربارِ خاقانیان (در ماوراءِالنهر و ترکستان) می بود. و در همین دربار، رشیدی «سیّدالشعراء» می بود و ماجرای منافسهٔ او با عمعق خواندنی است؛ آنجاکه عمعق شعرِ رشیدی را بینمک خوانْد و رشیدی، شعرِ خود را شهد و شکر و بینیاز از نمک، و در روبه روْ شعرِ عمعق را شلغم و باقالایی خواند که احتیاج به نمک دارد! در عصر قاجار محمودخانِ صبا (نوهٔ فتحعلیخانِ صبا) این چنین جایگاهی داشت. و چنانکه از همین مثالها پیداست، این چنین منصبی الزاماً بیانگرِ بزرگیِ هیچ شاعری نبوده است. مهدیِ حمیدی آنجاکه سروده «گر تو شاهِ دخترانی من خدای شاعرانام» گوشهٔ چشمی به این چنین مرتبهای داشت.
این منصب، خاص فرهنگِ ایرانی نیز نبوده است و تِد هیوز (1998_1930) در یکی دو دههٔ آخرِ عمرش، ملکالشعراء انگستان می بود. در فرهنگِ عربی نیز شوقیبکِ مصری (متوفّی به قرن ۲۰) که گاه رویکرد و جایگاهِ او را با مرتبهٔ بهار و اقبالِ لاهوری میسنجند، این چنین منصبی داشت.
ملکالشّعراییِ آستانِ قدسِ رضوی نیز، اگرچه منصبی اعطایی و رسمی می بود اما ماهیّتی مذهبی و آیینی داشت. درموردٔ پیشینهٔ این منصب چیزی نمیدانم اما اینقدر میدانیم که بهار بعد از درگذشتِ پدرش (میرزا محمد کاظمِ صبوری، صاحبِ این مرتبه در عهدِ ناصری) درعینِ جوانی (۱۸ سالگی) و بعد از سرودنِ شعری در مدحِ مظفرالدینشاه به درجهٔ ملکالشّعراییِ آستانِ رضوی نائلآمد. اینقدر نیز میدانیم که بعد از درگذشتِ بهار، در فاصلهٔ سالهای 1356_1336، این منصب از آنِ شاعری منقبتسرا بهنامِ قاسمِ رسا می بود.
بهرامپور پافشاری میکند: اگر بهار را که بهحق «شاعرِ آزادی»اش میخوانند، ملکالشّعراء درمعنای رسمی و متعارفِ آن بشماریم، جفایی است که در حقّ او و جایگاهِ شعریاش رواداشتهایم. و در آن صورت او چطور جرأت و جسارتِ آن را مییافته که بهکرّات مظفرالدینشاه را پند دهد و حتی محمدعلیشاه را سرزنشکند و نیز در کنارِ ستایشهای گاه مصلحتاندیشانه و دولتمردانه، رضاشاه را خواست و سرزنش کند و چندین دفعه نیز به زندان افتد و… ؟!… .
بهار در دورهای جریانساز در ادب فارسی ظهور کرد. شعر و ادب فارسی در دوره مشروطه قدم در وادی جدیدی گذاشت که تجددطلبی، وطن و آزادی محورهای مهم آن را راه اندازی میداد. در این بین، نقشی که بهار در کنار سخنورانی چون میرزاده عشقی، فرخی یزدی، دهخدا و نسیم شمال ایفا کرد، بیبدیل است. او هرچند ملکالشعرا می بود، اما سخن را در بند و دچار مَلک نکرد؛ میتوان او گفت او بیشتر از آنکه شاعر دربار باشد، ملکالشعرای مردم ایران می بود.
قصاید بهار نه تنها از منظر زبان در اوج می بود، بلکه شعر او از حیث محتوا و جریانسازی نیز قابل تأمل است. عزتالله فولادوند، پژوهشگر، در «این حله تنیده ز دل» درمورد وجه اختلاف قصاید بهار با همعصران خود مینویسد: عصر ایستایی استبداد شاهان قاجار، به طور کامل به مدیحهپراکنی و چاپلوسی و هرزهدرایی تن درداده و رسالت اجتماعی خود را از یاد برده می بود سرانجام به حکم جبر تاریخ به حرکت درآمد، موج برداشت و مطلب روشن انقلاب مشروطیت را با خود به ولایات و شهرها و خیابانها و کوی و برزنها برد و بر زبان تودهها جاری ساخت تا آنان را به ستیز و رویارویی با استبداد محمدعلی میرزا و همدستانش بشوراند و به خیزش و شوق درآورد. از این رو، شعر روزگار مشروطه ندای آزادیخواهی و حقطلبی مردمی می بود که در طول تاریخ هزاران ساله خود مدام از رسیدن به امیدها و آرزوهای فردی و اجتماعی خویش دور نگاه داشته شده بودند.
… قصیدههای بهار و ادیبالممالک فراهانی بعد از گسستن از مدح و منقبتهای مرسوم و مکرر و پیش پا افتاده، و پیوستن به رودخانه بیقرار و متلاطم مشروطیت این چنین کارهای سیداشرفالدین حسینی (نسیم شمال) و دهخدا و ایرج و عارف و عشقی و فرخی با آن زبان و گفتن روشن، مطلبآور خواستها و آرزوهای ملت ایران بودهاند در آن روزهای آیندهساز و به یاد ماندنی.
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها