به گزارش مهتاب من
به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، هجدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با محوریت حماسه مقنّیهای یزدی و با انتشار کردن تقریظ رهبر معظم انقلاب اسلامی بر کتاب «معبد زیرزمینی» روز پنجشنبه، یازدهم بهمنماه در رکنآباد یزد برگزار میشود.
عملیاتی که ورق جنگ را بهسود ایرانیها برگرداند
معصومه میرابوطالبی در کتاب «معبد زیرزمینی» که چهل و چهارمین چاپ آن بهتازگی از سوی انتشارات جمکران انتشار شده است، نمایی از مجاهدت مقنیهای یزدی در عملیات فتحالمبین را به نمایش میگذارد، آنجا که جمعی از مقنیهای یزد بهسرپرستی شهید غلامحسین رعیت کانالی را حفر میکنند که سرنوشت جنگ را رقم میزند و ورق را بهسود نیروهای ایرانی برمیگرداند.
«معبد زیرزمینی» داستان مردانی است که با دستان پینهبسته گره بزرگی از جنگ را باز کردند و اکنون بعد از گذشت چهار دهه، خاطرات خاکگرفته آنها با انتشار کردن تقریظ رهبر معظم انقلاب مورد دقت قرار گرفته است.
عملیات مخفی
ماجرا از این قرار می بود که خبری محرمانه از جبهه به روستای رکنآباد و مهرآباد در ۳۵کیلومتری یزد رسید، خبری که تنها چند نفر از آن خبر داشتند و قرار شد بدون خبر خویش و قوم راهی جبهه شوند، حتی اعضای خانواده مقنیها هم نمیدانستند که پدر خانه برای چه دارد میرود و قرار است از دستان پینهبسته آنها چه گره بزرگی از جنگ باز شود.
شهید رعیت بین اعضای روستاها و بین مقنیها، کاربلدترینها و افرادی را انتخاب کرد که میتوانستند از بعد این مأموریت برآیند.
وعده صدام
اواسط پاییز ۱۳۶۰ در اوج روزهای بمباران شهرهای دزفول، شوش و اندیمشک تصمیمی بزرگ گرفته شد، احمد آرام، از فرماندهان یگان عملیاتی زمان، درمورد این عملیات میگوید: دشمن که برای تصرف شهر دزفول به پل کرخه رسید، با نیروهای مقداری که در آنجا مستقر بودند، متوقف شد، با این حال سنگر دیدهبانی که دشمن مستقر کرده می بود، جهت شد از آنجا تا سهراهی دزفول تا اهواز یعنی نزدیک به ۱۸ کیلومتر را تا خط مقدم زیر دید خود داشته باشد.
از نظر دیگر، موقعیت جغرافیایی منطقه بهعلت وجود تپههای نسبتاً بلند نسبت به مناطق شرق شوش و جاده ارتباطی اهواز دزفول و دسترسی به رادار چهار و پنج ایران که در دست بعثیها می بود، جهت میشد دشمن ضمن کنترل پرواز و دفاع هوایی منطقه، بر منطقه مسلط باشد.
این چنین سپس از عبور از کرخه در خط مقدم، بعثیها با مهندسی دقیق یک خط نفوذناپذیر با مین تشکیل کرده بودند، این منطقه برای آنها حائز اهمیت می بود و باید آن را در هر شرایطی نگه داری میکردند. آنها از این محور با منفعت گیری از توپخانه قدرتمندی که پشت خط احداث کرده بودند، شهرهای دزفول و اندیمشک را شبانهروز گلولهباران میکردند. بعثیها به مهندسی پیچیده خود مطمعن کرده بودند و خود را برنده قطعی جنگ میدانستند، مطمعن به این نوشته بهحدی می بود که صدام وعده داده می بود؛ “اگر ایرانیها توانستند از این سد عبور کنند، کلید بصره را به آنها خواهیم داد.”!
گرهی که فقط با دستان پینهبسته باز میشد
در این چنین شرایطی نقشه جغرافیایی منطقه توسط فرماندهان شبانهروز بازدید و بازنگری شد تا راهی اشکار شود، کوششها نتیجه داد و نقشه عملیاتی طراحی شد، ایران باید در یک منطقه وسیعی به دشمن یورش میبرد. قرارگاههای نصر، فتح، قدس، فجر با محوریت قرارگاه مرکزی کربلا برای یک عملیات غافلگیرانه طراحی شدند و اهداف و مواضع اشکار شد، اما در خط مقدم قرارگاه نصر مشکل بزرگی وجود داشت؛ شرایط و گستردگی منطقه مین عملاً هر پیشروی را با مشکل روبه رو میکرد و عملیات در همان دقایق اولیه گره میخورد. با جلسات متعدد، مطرح عملیاتی آماده شد که در نگاه اول غیرممکن بهنظر میرسید، اما سپس از مطالعه دقیق و برسی منطقه همه فرماندهان به این نتیجه رسیدند که برای پیشروی در این محور هیچ راهی جز حفر کانال وجود ندارد.
حفر کانال بیخ گوش بعثیها
محمدکاظم میرحسینی از لشکر ۲۱ حمزه مأمور فراهم نیروی کارآمد حفر کانال و قنات در یزد شد، در وهله نخست ۲۰ نفر داوطلب انتخاب شد، برخی از مقنیها حتی از جزئیات ماجرا خبر نداشتند، اما حفر کانال آن هم بیخ گوش بعثیها به همین سادگیها نبوده است، حاج غلامحسین رعیت و حاج حسن ملاصادقی که از بقیه خبرهتر بودند، منطقه را بازدید و مطرح اولیه را آماده کردند.
ابتکاری که دشمن را فریب داد
اواخر آبانماه حفر تونل اغاز شد. در روزهای ابتدایی خاک تونل را با فرغون خارج و در اطراف پهن میکردند؛ این کار شکل منطقه را تحول میداد. میرحسینی در خاطرات خود میگوید: اینجا باید هر دو یا سه روز لودر میآمد و این خاک را جمع میکرد. دشمن با شنیدن صدای لودر، تیراندازی میکرد و لودرها را از کار میانداخت، ما ابتکاری بهخرج دادیم، صدای لودر را ضبط کردیم و هر شب صدای لودر را گذاشتیم، یکی دو شب که دشمن تیراندازی کرد، دید از لودر خبری نیست، فهمید که او را فریب دادهاند، دیگر منصرف شد و تیراندازی نمیکرد، هر زمان لودر میآمد، صدای لودر را قطع میکردیم و خود لودر خاک را جابهجا میکرد.
اما این تنها دردسر حفر کانال نبوده است، شرجی و گرمای داخل تونل مشکل فرد دیگر می بود که کار را برای مقنیها سختتر میکرد؛ بهطوری که فضا را غیر قابل تحمل و تنفس میکرد. سوراخ کردن سقف آن هم در زمستان گمان لورفتن را زیاد میکرد، به همین خاطر موتوری با لولههای پلاستیک کار گذاشته شد تا مقداری به تهویه هوا پشتیبانی کند.
حفر کانال زیر سایه دمای ۵۰ درجه!
عبدی، از مقنیهای حاضر در این عملیات، به تسنیم او گفت: هوای اهواز آن زمان ۵۰ درجه می بود، داخل کانال که هوا گرمتر می بود، هوا شرجی هم داشت و حالت را بدتر میکرد، هنگامی داخل کانال میشدیم، انگار داخل زودپز شدهایم، به همین خاطر هر ۲۰ دقیقه یکبار باید بیرون میآمدیم تا هوایی تازه کنیم و نیروهای جانشین در این زمان کار را ادامه دهند.
عبدی با گفتن این که “بهعلت سنگینی هوای کانال، هر ۳۰ متر باید یک مسیری را برای ورود هوا باز میکردیم.”، اضافه کرد: شرایط برای بچهها سخت می بود، اما هنگامی دیدیم حاج غلامحسین رعیت با وجود مجروحیتی که داشت، با همه قوا دارد کار را پیش میبرد، نیرو میگرفتیم. حاجی با هر کلنگی که به زمین میزد، با خدای خود نجوا میکرد و میاو گفت؛ “خدایا کمکم کن، یا اباالفضل!”، او روزی شش متر با وجود مجروحیت کانال را پیش میبرد، ما هم هنگامی میدیدیم حاجی اینطور دارد کار میکند، میگفتیم؛ “چرا ما نکنیم؟!”.
او با گفتن این که کار از هفت صبح اغاز میشد و تا هفت شب ادامه داشت، به شیوه حفر کانال اشاره کرد و شکل آن را «هندلی» توصیف کرد و او گفت: همه بچهها در این زمان با شوق و اشتیاق کار میکردند. کانال نزدیک به ۴۵۰ متر طول داشت، باید در این مسیر پیچوخم میزدیم که اگر خدای ناکرده دشمن فهمید شد، نتواند بچهها را در کانال درو کند. بچههای مقنی حفر کانال را بهمسئولیت داشتند، و نزدیک به ۴۰ سرباز هم خاک را از کانال بیرون میکردند. کانال مطابق طرحی که می بود، باید یک متر در ۱.۸۰ ارتفاع حفر میشد.
با پای برهنه و دستان خالی کانال را حفر میکردیم
از نظر دیگر، خطری که روی زمین مقنیها را تهدید میکرد، جاگذاری مینها روی زمین می بود، هر تیشهای که بر دل خاک زده میشد، ممکن می بود جان همه نیروها را به خطر اندازد،
با این حال نیروها با قوت همه به کار خود ادامه میدادند. مقداری که حفر کانال پیش رفت، شنیده شدن آن از سوی دشمن نیز وجود داشت؛ به همین خاطر بهحرف های مقنیها، آنها ناچار شدند با پای برهنه و دستان خالی کار را جستوجو کنند. شرایط بهطوری می بود که مقنیها از همدیگر طلب رضایت میکردند و امید زنده ماندن نداشتند.
مقنیها بدون چشمداشت و دریافت حقوق بعد از چند ماه، توانستند حفر کانال را به پایان برسانند. شهید رعیت در شب عملیات آخرین کلنگها را زد و نیروهای ایرانی توانستند در یک عملیات غافلگیرکننده از سد مینها بگذرند و به نیروهای عراقی برسند.
نتیجه شش ماه کار طاقتفرسا و مدام مقنیها در شب عملیات به ثمر نشست. با پیشروی نیروهای ایرانی و به اسارت گرفتن نیروهای بعث، پیروزی چشمگیری در تاریخ جنگ رقم خورد. عبدی شب عملیات را اینطور توصیف کرد: شب عملیات حاجی آخرین کلنگها را زد تا نیروها بتوانند به جبهه روبه رو دعوا کنند، دریچهای که درست کرد، درست پشت سرباز بعثی درآمد، بعثیها شگفتی کرده بودند، نیروهایی که بهاسارت گرفته شده بودند التماس میکردند که؛ “ما را به داخل چاه نیندازید!”، فکر میکردند که این کانال، چاه است؛ چون اصلاً معلوم نبوده است که کانالی حفر شده است.
هیچ پولی دریافت نکردیم
عبدی در ادامه یادی کرد از دیگر مقنیها و در ادامه گفت: ما شش ماه کانال را با دست حفر کردیم، با فرغون و بیل، از ماشین نمیشد منفعت گیری کرد. حاج غلامحسین رعیت، یدالله ملاصادقی، تقیزاده و دیگران در این زمان وجود داشتند. ما شش ماه بدون حقوق کار کردیم، بعد از پایان کار، دو هزار تومان به هر کدام از ما پرداخت شد، اما ما قبول نکردیم و به جبهه هدیه کردیم. همه نیروها با حس ایثارگری که داشتند کار را پیش بردند، تنها امیدشان به خدا می بود و هرچه از دستشان برمیآمد، انجام دادند.
سند افتخار ایرانیها
«معبد زیرزمینی» مثالای خلاقانهای است از پرداختن به وقایع جنگ، حماسه ناگفتهای است در کوران جنگ، برگی است از سند افتخار ایرانیها و داستانی است از قهرمانان ایران که مادران برای فرزندان خود تعریف خواهند کرد. میرابوطالبی در این کتاب تلاش کرده است صدای تیشههای این جوانان در هزارتوی تاریخ گم نشود.
انتهای مطلب/+
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها