به گزارش مهتاب من
به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، محمد ناصری نویسنده کتاب “جای پای ابراهیم” در ادامه روایت خود از سفر حج و نگارش سفرنامه او گفت:
سپس از سالهای طویل، یکی از بزرگترین اتفاقات زندگی من این می بود که پدر و مادرم ـ که هر دو در سال ۷۰ از دنیا رفتند ـ توانستند به حج مشرف شوند. این نوشته برای من زیاد مورد قیمت است، چون پدرم سن و سال بیشتری داشت و در مراسم رمی جمرات که باید سنگ به نماد شیطان بزنند، مخصوصا برایشان سخت می بود. این چنین مادرم هم انجام این کار برایش دشوار می بود، اما میدانستیم که میتوانند وکالت بدهند تا فردی این عمل را بجای آنها انجام دهد. این که توانستم آنها را هم در مکه و هم در مدینه ببینم، برایم زیاد دلنشین و خاص می بود. اگر قرار می بود این نوشته را برنامهریزی کنیم، هیچزمان امکان سفر مشترکمان فراهم نمیشد، چون سفر حج فرایند طویل و پیچیدهای دارد و افراد از سالها قبل اسمنویسی میکنند. برای همین، این سفر برای من یک توانایی استثنایی و اختصاصی شد.
اکنون که دارم به این خاطرات فکر میکنم، یاد اتفاق دلنشین فرد دیگر هم میافتم. در همان ستاد و بین همسفران، یکی از دوستان عزیزم، آقای مهرابی ـ که معلم قرآن و مرد زیاد باصفایی می بود ـ روزی به من او گفت که تو نمیدانی، من پیرمرد روحانی عجیبی را نزدیک قبرستان بقیع دیدهام. یک کاروان او را آورده می بود و میاو گفت اصلاً در عمرم این چنین آدمی ندیده بودم، زیاد ساده سخن بگویید میکرد اما در عین سادگی، شگفت و اثرگذار می بود. کنجکاو شدم و اسمش را سوال کردم، او گفت نمیدانم اما بچههای کاروان انها گفتند هر روز در ساعت معینی میآیند. فردای آن روز با هم راه افتادیم؛ در مدینه بودیم و او به شدت میرفت تا به آن روحانی برسد و من هم دنبالش میرفتم.
.
جمعیت بسیاری دور آن روحانی جمع شده بودند و من فهمید شدم که اتفاقاً او زیاد برای من آشناست؛ حاجآقای مطلبی، که در مسجد جوادالائمه از با اهمیت ترین چهرههای فرهنگی و معنوی می بود و نقش اختصاصیای در آن مسجد داشت. بزرگان و نویسندگان مختلفی همانند امیرحسین فردی، فرجالله سلحشور، بهزاد بهزادپور و تعداد بسیاری دیگر از اهالی قلم و هنر نمازگزار آنجا بودند. مسئله دلنشین برای من، این می بود که آن روز تصمیم گرفتم نه از زاویه همیشگی خودم حاجآقا مطلبی را ببینم، بلکه با نگاهی تازه، همانطور که دوستم در اولین روبه رو او را دیده می بود، با او روبه رو شوم. مقداری سپس، دلم را به سخنهای آقا سپردم و دیدم همان حال و صفا و صمیمیت همیشگی مسجد را، این بار در فضای معنوی مدینه دارد. حس میکردم با حاجآقا مطلبی تازهای روبروی شدهام؛ سخنهایی که انگار قبلاً هم شنیده بودم اما این بار با عمق و تاثییر فرد دیگر در دل من نشست. سپس از مراسم، با او و کاروانش که زیاد تر از اصفهان آمده بودند، همراه شدم و بعدتر هم چندین بار دیگر خدمتشان رفتم. واقعاً حس میکنم که انسان با وجود در مکه و مدینه حال و هوای تازهای اشکار میکند؛ گویا حتی قرآن خواندن هم برایش معنی فرد دیگر مییابد.
یکی از کارهایی که همان بار اول حج و زمان اقامت در مدینه کردم این می بود که با خودم عهد کردم یک دور کامل قرآن را روبروی پیامبر بخوانم. چون زمان طویل در مدینه بودیم، این زمان را داشتم و این کار را انجام دادم. برخی آیات را همانجا انگار برای اولین بار و بیواسطه میپِی بردم و تاثیرش را زیاد تر حس میکردم. یادداشتهایی هم که بعدها نوشتم احتمالا برای همین تاثییر بیواسطه می بود؛ آنچه در لحظه توانایی میکردم همان را مینوشتم و سپس، فقط تدوین و مرتبشان کردم و به آقای فردی دادم.
در نهایت باید بگویم که افرادی که به حج میروال، ناخودآگاه برای تحول و شروعی تازه آماده خواهد شد و هر کس امکان پذیر فراز جدیدی از زندگیاش را توانایی کند. برای من حتی قدم زدن در کوچههای مدینه و رفتن به شهدای احد یک حس شگفت داشت. مدام به این فکر میکردم که احتمالا این همان مسیری است که حمزه یا خود پیامبر از آن عبور کردهاند. این نوع حسها به سختی قابل توصیف است و سی و چند سال قبل اما آن طراوت و خاصبودن را تا این مدت هم حس میکنم.
به نظرم مکه و مدینه خودشان آدم را در وضعیتی قرار خواهند داد که آمادگی تحول و بازتولدی معنوی را اشکار کند. میتوانم بگویم چیزی فراتر از این حس را اکنون نمیتوانم منتقل کنم. فقط روایتگر تواناییای هستم که حس میکنم تا این مدت هم، با همه گذشت سالها، زنده است.
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها