به گزارش مهتاب من
به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، محمد ناصری نویسنده کتاب «جای پای ابراهیم» در ادامه روایت خود از سفر حج و نگارش سفرنامه او گفت:
معلمی داشتیم به نام آقای دکتر حمیدرضا آیتالله، که یکی از چهرههای فرهیخته امروز ما در حوزه فلسفه و حکمت است. در دوران دبیرستان، ایشان معلم فیزیک و عربی ما بودند. هنگامی به او گفتم که میروم مکه، زیاد خوشحال شد و مسئلهای به من او گفت: «من نمیخواهم در هیچ جا به یاد من باشی، فقط بار اولی که کعبه را دیدی، برای من دعا کن.»
این سخن در ذهنم ماند و در واقع با اهمیت ترین اتفاقی که برای من افتاد، لحظهای می بود که برای اولین بار کعبه را با شکوه و عظمتش دیدم. یادم هست که در آن لحظه، با احساسی شگفت و شگفتی روبه رو شدم.
.
اولین عکس من از کعبه هنگامی شکل گرفت که داخل حرم شدم. حس کردم که ضربان قلبم تندتر شده است و در روبه رو مقدسترین نقطه زمین ایستادهام. از درهای خانه خدا داخل شدیم و عدهای اشک ریزان و حیران در تکاپو بودند و تلاش بین صفا و مروه را انجام میدادند. حالتی همانند دویدن داشتند و ما به شتاب از بین آنها رد شدیم.
به پلههایی رسیدیم که باید آنها را پایین میرفتیم. نام این پلهها را “پلههای حس” گذاشتهام؛ پلههای فرو ریختن قلبها و پلههای فوران عشق و شور. هر پلهای که پایین میرفتم، دلم میریخت و زیر لب ذکر میگفتم. یک دفعه غافلگیر شدم؛ چادر سیاه خانه خدا اشکار شد. با دیدنش چه کار میکنم؟ آهی از ته دل میکشم و مچاله میشوم. آرام آرام اشک میریزم.
هر کس به نوعی احساسات خود را ابراز میدهد. برخی به خاک میافتند، برخی میگریند و برخی دیگر در حیرت فرو میروال. همه این حالات خالص و ناب است. پروانهها را میبینم که اطراف حرم میچرخند و احرام پوشان سفیدپوش هر کدام با احساسات خاص خودشان میچرخند و میچرخند.
فضای حرم پر از فرشتگان است و حس میکنم که از آسمان و زمین الهام میگیرم. گوش جانم سخنهای خوب را میشنود و چشمانم میخواهند کعبه را ببلعند. چشمان خستهام شستشو خواهد شد و آرام میگیرند. در این خانه خدا، روبه رو در ایستادهام و نمیدانم چه بگویم. خدایا، سلام! من هم آمدم، مرا هم آوردید.
این می بود اولین عکس من از روبه رو با کعبه و افرادی که در حال طواف بودند. ستونهای کعبه، با عظمت و نمودگری خود، حس عجیبی را در درونم زنده ساختند. در این سفر، که به طور خاص شامل مرحله های مختلفی می بود، به اسایش و تسکینی دست یافتم.
هر بار به یاد آن لحظه خاص میافتم، حس و یادآوری حالتی خاص را توانایی میکنم. یادداشتهای روزانهام را جمع آوری کردم و با شور و عشق آن لحظات را نوشتم تا احساساتم را تا حدی به کاغذ بیاورم.
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها