به گزارش مهتاب من
به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، شعر میراث ایرانیان است، مدام و همیشه با ما بوده و هست, از گهواره تا گور، در سفر و در حضر این شعر است که لحظههای زندگی ما را معنایی دیگر میبخشد و آنقدر این همراهی همیشگی و نزدیک است که گاه وجود آن را س نمیکنیم.
با وجود این، شعر سهم ناچیزی از رسانه ملی را به خود تعلق داده است. به جز معدود برنامههایی که حاضران در آن خود اهل شعر و فرهنگ بودهاند، عموماً نگاه به شعر نگاهی تفننی بوده است؛ بهطوری که میتوان از آن بهگفتن زینتالمجالس یاد کرد.
در چندماه قبل پخش برنامه تلویزیونی “سرزمین شعر” که در آن شعر امروز و شاعران جوان در یک رقابتی ادبی، آثار خود را اراعه میکردند، توانست تا حدی این جای خالی را در قاب سیما پر کند. اجرای برخی از شاعران در این برنامه مقبولیت عام یافت و چندین دفعه در شبکههای اجتماعی بازنشر شد. از جمله این اجراها میتوان به شعرخوانی موسی عصمتی، شاعر روشندل اهل سرخس، اشاره کرد با غزلی درمورد پدرش:
پدرم را خدا بیامرزد، مرد سنگ و زغال و آهن می بود
سالهای دراز عمرش را،کارکرد می بود، اهل معدن می بود…
اجرای این غزل عصمتی حاضران را تحت تاثییر قرار داد و در یکماه قبل بیشتر از دو میلیون بازدید در شبکههای گوناگون اجتماعی به همراه داشت. مهتاب من از تنسیم با او درمورد این غزل و علت استقبال مخاطبان به او مباحثه پرداخت که در ادامه میخوانید:
آقای عصمتی غزل شما درمورد زندگی و توانایی پدر بزرگوارتان، چند روزی است که در شبکههای اجتماعی مورد اقبال قرار گرفته است. این سروده در چه فضایی خلق شده است؟
روستایی که من در آن زندگی میکردم، یک روستای کارگری است که زیاد تر ساکنان آن در معدن کار میکردند. روستای «معدن» حوالی سرخس قرار دارد. کوههای اطراف این روستا سرشار از زغال سنگ است و ۹۹ درصد مردم آنجا، امرار معاششان را از طریق معدن انجام خواهند داد، کارگرند، زندگی کارگری دارند و حتی خانههای آنها مربوط به شرکتی است که معدن را اداره میکند. من فرزند یک کارگر هستم و زندگی کارگری را توانایی کردهام.
کار کردن در معدن زیاد سخت است؛ چون نیروها با امکانات ابتدایی در داخل معدن تونل میزنند و افقی پیش میروال. گاه معدن ریزش میکند و برخی از نیروها زیر خاک و سنگ معدن میهمانند و گاه تا بیمارستان برسند، جان خود را از دست خواهند داد.
پدرم در قسمتهای گوناگون معدن کار میکرد. مدتی داخل معدن کار میکرد و مدتی به قول خودش بیرونکار می بود و خارج از معدن، در کنار کورههایی با درجه حرارت بالا که زغال سنگ را به کُک تبدیل میکند، کار میکرد. من از نزدیک ناظر دغدغهها و زحماتی بودم که او میکشید. سپس از این که پدرم درگذشت، همه این سختیهایی را که او در این زمان کشید، پیش چشم من قرار گرفت. برای مثالً گاه پیش میآمد که مهندس معدن به سود شرکت، ۱۰-۱۲ روزی را که پدرم جلوی کوره داغ کار کرده می بود، در نظر نمیگرفت و اضافهکاری او را خط میزد. شرکتها هم عموماً خصوصی می باشند و پاسخگوی خواستهای کارگران نیستند. کارگران طبق معمولً هشت یا ۱۰ ماه حقوق عقبافتاده دارند، حقوقشان پرداخت نمیشود و عموماً با اعتراض و … موفق به دریافت حق و حقوق خود خواهد شد.
.
از این موارد برای اهالی روستا زیاد رخ میداد. همه این مشکلات و سختیها بعد از فوت پدر در من انباشته شده می بود. من با این شعر خواستم روزگار سختی را که بر کارگران روستا گذشت، گفتن کنم. این غزل را در برنامه سرزمین شعر خواندم و بازتاب خوبی داشت؛ چون درد دل جامعه و کارگران می بود.
در این زمان چه مقدار بازدید داشته است؟
در اینستاگرام فقط یک میلیون و ۳۰۰ هزار بازدید داشته است. در دیگر شبکههای اجتماعی نیز بازنشر شده، در کل بیشتر از دو میلیون تا امروز بازدید داشته است.
سالها است در فضای شعر وجود دارید و فعالیت میکنید، به نظر شما چرا شعر اجتماعی با وجود داشتن مشکلات متعدد در جامعه، ضعیف عمل کرده است؟ فضای عمده شعر امروز فارغ از مسائل اجتماعی است و اگر هم بخواهد به این حوزه ورود کند، زیاد تر از منظر سیاسی و جناحی به قضیه میپردازد. چرا با وجود گسترش خبررسانیها، شاعر امروز درد و دغدغه جامعه خود را ندارد؟
این قسمت از سوی دوستان شاعر مورد غفلت قرار گرفته است. شعر شاعران جوان عمدتاً فضای عاشقانه دارد و اگر پا را فراتر بگذارند، داخل فضای سیاسی خواهد شد که کارهای گروه دوم، مقداری دیده شده است. اما متأسفانه سطرهای نانوشته تعداد بسیاری از اتفاقات تلخی که در دل جامعه رخ میدهد و آنچه در زیر پوست جامعه میگذرد، در شعر امروز دیده میشود. سخنهای ناگفته تعداد بسیاری در شعر امروز دیده میشود که اگر غیر از این می بود، ربط مردم با شعر امروز زیاد تر میشد. احتمالا یکی از دلایل بازخورد خوب این غزل در جامعه طی روزهای قبل، همین نوشته باشد.
دغدغه کارگران، موضوعی است که در شعر امروز کمتر حرف های شده است؛ وگرنه غزلی که از طرف من اراعه شد، از نظر تکنیک ویژگی خاصی نسبت به دیگر آثار نداشت. سخن صمیمانهای که در شعر حرف های شد، از جنس آن سخنهایی می بود که کمتر در شعر امروز مجال ابراز یافته است. شاعران جوان باید در این عرصه فعالتر باشند و راههای نرفته را بیازمایند.
درست است که مشکلات جامعه و دغدغه مرم در رسانهها نقل میشود، اما ما تنها نوک قله یخ را میبینیم. برای مطرح بهتر این دغدغهها، ملزوم است که شاعر خود توانایی و لحظات را کشف کند. در شهر پرسه بزند و با اقشار گوناگون و صدمهپذیر جامعه زندگی کند.
با دقت به توانایی وجود در برنامه سرزمین شعر، در یک نقد منصفانه فکر میکنید چه مقدار این برنامه در تشکیل ربط بین مردم و شعر موفق بوده است. ما بعد از برنامه مرحوم حسینی یا ساعد باقری و یا مشاعره، برنامهای با محوریت شعر که بتواند در تشکیل این ربط موفق عمل کند، کمتر داشتهایم.
به نظرم این برنامه در سطح قابل قبولی موفق بوده و توانسته این ربط را تشکیل کند؛ چرا که این برنامه مستقیماً خود شاعر را مورد دقت قرار داده می بود. برنامه مرحوم حسینی با تمرکز بر شعر کلاسیک می بود، اما برنامه سرزمین شعر، شعر امروز را محور کار خود قرار داده است.
رقابت در کنار شاعران نقل امروز، جهت شد اقبال مردم به برنامه زیاد تر شود. از نظر دیگر، در این برنامه شعرهایی خوانده شد که از کیفیت بالایی برخوردار بودند. مردم نیز با شعر و جریانهای شعر امروز زیاد تر انس گرفتند و آشنا شدند. مطمئناً اگر این برنامه با جضور چهرههای تازه ادامه اشکار کند، میتواند جریانساز باشد.
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها