یک ملت است سینه زن ماتم حسین(ع)_مهتاب من

یک ملت است سینه‌زن ماتم حسین(ع)

[ad_1]
به گزارش مهتاب من

به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم. جمعی از شاعران سرزمین همزمان با فرارسیدن اربعین حسینی و ایام سوگواری بر سرور و سالار شهیدان. حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، سروده‌های خود را به پیشگاه حضرتش تقدیم و با واژه‌ها، عرض ارادتی کردند خدمت آنکه به حرف های رسول خدا(ص)، خلیفه‌ خدا بر زمین و سرور جوانان بهشت است.

محسن کاویانی، از جمله شاعران جوان خوش‌ذوق آیینی است که تا بحال برخی از اشعار او مورد دقت مداحان اهل بیت(ع) قرار گرفته و اقبال عمومی داشته است. دو قطعه شعری که در ادامه می‌آید، سروده‌هایی است که برای انتشار کردن در اختیار مهتاب من از تنسیم قرار گرفته و عرض ارادت شاعر است به ساحت سیدالشهدا(ع). سروده‌های او را می‌توانید در ادامه بخوانید: 

۱

به همه حرف های‌ام ادا ممنوع
در حوالی‌ام ادعا ممنوع
شده در مَسلکم ریا ممنوع
حُر شدم چون تو لطف فرمودی
 
سال‌ها در خلاف چرخیدم
تهِ آن هرچه می بود را دیدم
آخرش بینِ روضه پِی بردم
به منِ کم چقدْر افزودی
 
مادرت چای روضه را دم کرد
و مرا چای روضه آدم کرد
آخرش هم فردی که یادم کرد
در زمین‌گیری‌ام خودت بودی
 
همه رفتند و‌مانده‌ای به بَرَم
چه بگویم که سخت بی‌ثمرم
که برای تو دائماً ضررم
که برایم ‌تو‌ دائماً سودی
 
این که در روضه تو مهمانم
لطف بوده وگرنه می‌دانم
که اگر هم به لَب رسَد جانم
تو برایم تا این مدت هم زودی
 
گوشه‌چشمی به عاشقَت بنما
گرچه بی‌شک به گُفته عُلَما
زمانِ غم‌هایمان تو بیشتر از ما
گریه داری و بُغض‌آلودی
 
ذبحِ تو لحظه‌ای که شد اغاز
می‌چکید اشکِ شوقِ راز و نیاز
این همه دیده‌ای مصیبت و باز
از خداوند خویش خشنودی
 
از قَفا ذبح با لبِ عطشان
کودکانت‌ بینِ زجر و سنان
تو برای نجاتِ عالمیان
چقدَر راهِ سخت پیمودی
 
حَتم دارم تا این مدت گریانِ
غارت خیمه و پریشانِ
گریه‌های زنان و طفلانِ
مانده در بینِ آتش و دودی
 
جامه‌ای پاره و تنی عُریان
بدنی مُثله و سُم اسبان
نیست دوش نبی مگر به بین
که تو بر ریگ داغ آسودی
 
یا حسین ای همه امیدم‌ تو
آن که کرده است روسپیدم تو
گم شدم در مسیر و دیدم تو
یک بین بُر به سمت معبودی
 
خسته‌ام از همه بیا ببرم
به همان کوچه‌های دور حرم
گاه در خاطراتِ توی سرم
طعمِ شَعریه و دَمِ عودی
 
ای مهارِ عنان گسستگی‌ام
ای تو تنها رفیقِ خستگی‌ام
آمدی زمان دلشکستگی‌ام
تو سلامی بدونِ بدرودی…
***

۲

زمان وداع می بود و اغاز غمِ حرم
رفتی کنار زینب و گفتی که خواهرم:

دیدم در این میانه من امروز هی فراق
هی زخم روی زخم و فقط داغ پُشتِ داغ

شد هر یکی بعد از دگری بر غَمَم گواه
آه از همه حادثه‌ها ، آه ثُمَّ آه

آه از غمی که تازه شود با غمی دگر
جز همدلی نباشدمان مرهمی دگر

جدیدترین اخبار و مهم ترین رویدادهای ۲۴ ساعته در بخش های حوادث ، اجتماعی ، سیاسی ، اقتصاد و تکنولوژی ، ورزشی ، فرهنگ وهنر ایران و سایر مناطق جهان را در مهتاب من بخوانید.

زمانِ رزمِ توست خودت یک قیام باش
من می‌روم مواظبِ اهل خیام باش

****
زینب به اشک بدرقه‌ات کرد و آه شد
رفتی سپس همه جهان قتلگاه شد

آری تَرک تَرک لبِ تو سخنِ تازه داشت
گویا دهانِ کوه شکوهِ گدازه داشت

از فَرطِ تشنگی همه جا می بود غرقِ دود
چشمانِ خیسِ تو دلواپس سوی خیمه می بود

ای تکیه‌گاهِ عالم امکان،  در آن بین
بر نیزه‌ای شکسته زدی تکیه نیمه جان

گودالِ تنگ می بود و نفس‌های آخَرَت
زد هرکه هرچه داشت در آن دَم به پیکرت

خنجر کشید و ذبحِ تو را می بود در کمین
پایین ز اسب آمد و بالا زد آستین

با چکمه بر دهانِ تو گل‌های تازه کاشت
قرآن ورق ورق شد و شیرازه‌ای نداشت 

بر سینه‌ات نشست و سَرِ صبر و حوصله
مابین “حا” و “سین” تو انداخت فاصله

این کارِ شمر خواهرتان را مریض کرد
با جامه ی تو خنجرِ خود را تمیز کرد

شد ناله‌ای ز علقمه در کُلِ دشت پخش
عباسم و نشد که بمانم مرا ببخش 

قلبِ مرا ناکامی و  قرار از دلم  ربود
نعلی که تازه می بود و لباسی که قدیمی می بود

تا جانماز را بکشانند آب‌ها
بستند بر تو آب، مقدس مآب‌ها

جانم فدای بی کَسی‌ات که به اسم دین
از تو حسین‌تر شده بودند مشرکین 

بر نینوای تو سُمِ مَرکب نواختند
انها گفتند کافری و به جسم تو تاختند

انها گفتند از حسین زمین پاکِ پاک شد
جسمِ تو خاک بر دهنم خاکِ خاک شد

بَس خاکِ کربلای تو دریای غربت است
سوغاتِ آن دیار کفن نیست تربت است 

در زیرِ آفتاب تَنت سایه‌بان نداشت
آن جسمِ پاره‌پاره دگر استخوان نداشت 

پیداست قصّه از رخ آشفته رُباب
سپس از حسین خانه نشاط شود خراب 

رد می‌شُد از کنار تو با گریه کاروان
زینب به ناله او گفت عزیزم حسین جان 

چون چاره نیست می‌روَم و می‌گُذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می‌سپارمَت

از این بلا نبوده است بلایی شدیدتر
زینب همان دقیقه شد از تو شهیدتر

در توصیفِ عصرِ روزِ دهم مانده عالمی
تنها کشیده فرشچیان از یَمی نَمی 

پیراهنَت مباد ردایِ حَریص‌ها
جسمت مباد نوشتهِ عریان‌نویس‌ها

زمانِ روضه‌های تو ما هیچ ما نگاه
آه از همه دلهره‌ها، آه ثُمَّ آه

ما را بخر اگرچه بِلااستفاده‌ایم
شرمنده‌ایم از غمِ تو جان نداده‌ایم 

من اَسْلَم بن عَمرو ام آزاد کن مرا
بعد بَردگی اگر که این چنین است خوشترا

عُمْری است افتخارِ من این است بَرده ام !
من کفش نوکران تو را جفت کرده ام

ای گویشِ جهانی بی ترجُمان حسین
ای خاطراتِ خوب و خوش مردُمان حسین 

حاجت به جنت و مِی آن نیست، چون که جام
یک استکانِ چاییِ روضه است، والسلام

من را غمِ تو عاشق پروردگار کرد
یک چای روضه تو مرا رستگار کرد

ای با غریب‌های جهان آشنا حسین
ای مسئولیت‌دار مردم بی دست و پا حسین

اکنون همه دغدغه‌ام این شده است تا
این اربعین به کرب و بلا می‌بَری مرا؟!

هرکس مریدِ توست مرا هست هم‌وطن
یک ‌روحِ عاشقیم و هزاران هزار تن 

یک ملّت است سینه‌زن ماتم حسین
یک پرچم است بر سر ما پرچم حسین…

انتهای مطلب/

دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها

خبرهای ورزشی

خبرهای اقتصادی

اخبار فرهنگی

اخبار تکنولوژی

اخبار پزشکی

[ad_2]