چرا فردی از نمایش‌خانگی نمی‌پرسد؟/ ابتذال، هزینه‌های میلیاردی و سکوت مخاطبان_مهتاب من

نمایش‌خانگی , سریال , تلویزیون ,

[ad_1]
به گزارش مهتاب من

به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، نمایش‌خانگی با قولای دلنشین داخل عرصه تولیدات تصویری ایران شد؛ بستری آزادتر و متنوع‌تر که می‌توانست خلأهای تلویزیون را جبران کند و با روایت‌هایی تازه و خلاقانه، مخاطب را پای پلتفرم‌ها نگه دارد. در این مسیر، برخی آثار موفق شده‌اند مخاطب را با داستان‌های نو، تولیدات باکیفیت و توانایی‌های متفاوت همراه کنند و نشان دهند که نمایش خانگی پتانسیل بالایی برای اراعه روایت‌های ماندگار دارد.

با این حال، توانایی چند سال تازه مشخص می کند که قسمت قابل توجهی از تولیدات، با وجود بودجه‌های میلیاردی و تبلیغات گسترده، نتوانسته‌اند جایگاه درخوری در ذهن و دل مخاطب اشکار کنند. ریتم کند، تکرار کلیشه‌ها، تمرکز بر شوک‌های مقطعی یا طنز دم‌دستی، بعضی اوقات علتشده کیفیت محتوا قربانی هیاهوی رسانه‌ای شود. از نظر دیگر، مخاطب امروز که برای دسترسی به این پلتفرم‌ها هزینه پرداخت می‌کند، انتظار دارد با آثار مورد قیمت و قابل تامل مواجه شود؛ توقعی که بعضاً برآورده نشده است.

با دقت به این دو جنبه، سوال جدی این است که چطور می‌توان تعادلی بین آزادی خلاقانه و احترام به مخاطب برقرار کرد؛ چطور می‌توان هم از ظرفیت‌های نمایش خانگی برای روایت‌های نو منفعت برد و هم از افتادن در دام تبلیغات پرزرق‌وبرق و محتواهای سطحی پرهیز کرد؟ به نظر می‌رسد رسیدن به این اعتدال، کلید پیروزی واقعی این عرصه خواهد می بود.

در عین حال یقیناً این اعتراض هم وجود دارد که چرا فردی از مدیران و سازندگان نمایش خانگی نمی‌پرسد این همه هزینه، حاشیه و تبلیغ برای چه نتیجه‌ای صرف می‌شود؟ 

شفرونی؛ ابتذال به نام طنز

اغاز پخش «شفرونی» از فیلیمو بار دیگر جنجال به پا کرد. برنامه‌ای که قرار می بود سرگرم‌کننده و متفاوت باشد، زیاد سریع به ابتذال فرهنگی رسید. دیالوگ‌های سطحی نعیمه نظام‌دوست، رفتارهای معذب‌کننده با جواد خیابانی و شوخی‌های جنسیتی بی‌ربط، به‌جای طنز خلاقانه، تنها حیا و قیمت‌های فرهنگی را به سخره گرفت.

مشکل مهم «شفرونی» این است که به‌جستوجو خنداندن به هر قیمتی است؛ حتی اگر این خنده بر پایه بی‌احترامی، تحقیر یا هنجارشکنی بنا شود. طنزی که بدون پژوهش، بدون شناخت عمیق از سنت کمدی ایرانی و بدون ایده‌پردازی نو شکل بگیرد، به‌جای خلق لحظات شیرین، به سمت ابتذال می‌رود. بی‌توجهی به ریشه‌های غنی طنز در ادبیات و فرهنگ ایران، علتشده این برنامه به‌جای نوآوری، تنها تقلیدی سطحی از شوخی‌های دم‌دستی و لحظه‌ای باشد.

 

نمایش‌خانگی , سریال , تلویزیون ,

جدیدترین اخبار و مهم ترین رویدادهای ۲۴ ساعته در بخش های حوادث ، اجتماعی ، سیاسی ، اقتصاد و تکنولوژی ، ورزشی ، فرهنگ وهنر ایران و سایر مناطق جهان را در مهتاب من بخوانید.

 

از یاد رفته؛ دیالوگ‌های ناهنجار و درامِ گم‌شده

سریال «از یاد رفته» هم چندین دفعه به‌علت دیالوگ‌های بی‌پایه و الفاظ ناهنجار، به‌اختصاصی در شخصیت «نوشین» با بازی آزیتا حاجیان یا دیالوگ‌های منزجرکننده حمیدرضا آذرنگ، با اعتراض مخاطبان مواجه شد. کِش‌دار بودن روایت و ضعف شخصیت‌پردازی این انتقادها را جدی‌تر کرده است.

هرچند در یکی‌دو تکه ناظر اتفاقات شگفت و نسبتاً بی همتا بودیم، اما در کلیت سریال چیزی جز تکرار مکرر رخ نداد؛ ریتم کند، ناسزاهای زیاد، صحنه‌های عرق‌خوری و سیگار کشیدن بیش‌ازحد، و بازی‌ها و روابطی خارج از عرف که زیاد تر در شبکه نمایش خانگی به یک کلیشه تبدیل شده است. گویی سازندگان فکر می‌کنند درام تنها با این ابزارها معنی اشکار می‌کند و از روایت قصه‌ی واقعی غافل مانده‌اند.

برزو نیک‌نژاد و همکارانش تلاش کرده‌اند داستانی را پیش ببرند، اما این تلاش زیاد تر در دل انبوهی از ناهنجاری‌ها و حاشیه‌ها گم می‌شود. هراس مهم اینجاست که مبادا همانند توانایی قبلی نیک‌نژاد در «مرداب» ــ که به‌گفتن یک کار اجتماعی جدی اغاز شد اما به پایانی ناامیدکننده ختم شدــ باز هم ناظر فروپاشی روایت باشیم؛ برای مثالً در جایی که شخصیت مهم همه‌چیز را با یک قتل عام یا شوک سطحی به آخر ببرد.

امید می‌رود در تکه‌های بعدی، به‌جای انباشتن صحنه‌های استعمال دخانیات و دیالوگ‌های پر از فحش و ناسزا در یکی‌دو تکه آخر، ناظر گره‌گشایی و پیشرفت واقعی داستان باشیم؛ اتفاقی که اگر رخ ندهد، «از یاد رفته» بیشتر از پیش، به‌گفتن نماینده ابتذال نمایشی در ذهن مخاطبان باقی خواهد ماند.

نمایش‌خانگی , سریال , تلویزیون ,

 

محکوم؛ خشونت بی‌علت

در «محکوم» حجم بالای خشونت غیرضروری نه‌تنها مخاطب را آزار می‌دهد بلکه به‌نظر می‌رسد عامدانه برای شوکه کردن تماشاگر به کار گرفته شده است. صحنه‌های قتل، ضرب‌وشتم، شکنجه و رفتارهای افسارگسیخته‌ای که یکی بعد از فرد دیگر در سریال تکرار خواهد شد، زیاد تر از آنکه در خدمت روایت باشند، همچون ابزاری برای تحریک لحظه‌ای شوق مخاطب به کار می‌روال.

علی‌رغم برخی اتفاقات و موقعیت‌های داستانی که می‌توانستند به شکل طبیعی عرصه‌ساز درام شوند، افراط در نمایش این خشونت‌ها جهت شده قصه چندین دفعه از ریتم بیفتد و خط مهم روایت زیر آوار صحنه‌های بی‌علتو اغراق‌آمیز گم شود. همین قضیه علتمی‌شود شخصیت‌ها زمان کافی برای پرداخت و عمق یافتن نداشته باشند؛ چون هر بار که قرار است درام شکل بگیرد، یک دفعه یک اتفاق خشن یا صحنه‌ای شوک‌آور همه‌چیز را به هم می‌ریزد.

حس غالب این است که سریال بیشتر از آنکه به فکر ساخت یک درام منسجم باشد، به جستوجو تشکیل شوک و شوق مقطعی است؛ اضطراب که نه‌تنها ماندگار نیست، بلکه به مرور به تکرار و دل‌زدگی منجر می‌شود. در نتیجه، «محکوم» به جای خلق تعلیق و درامی پرکشش، در چرخه‌ای از خشونت بی‌علتدچار شده و این خطر جدی وجود دارد که اصل داستان در بعد این افراط و اغراق‌ها کاملاً گم شود.

نمایش‌خانگی , سریال , تلویزیون ,

 

شغال؛ قصه‌ای کُند و بی‌حادثه

«شغال» با سروصدای زیاد اغاز شد اما زیاد سریع به دام ریتم کند و رخدادهای پراکنده افتاد. تکه اول سریال با همان سکانس او گفت و گو‌برانگیز تجاوز به آوا شوک اولیه‌ای به مخاطب داخل کرد، اما بعد از آن ماجراها عملاً بدون گره‌افکنی جدی و پیشرفت دراماتیک ادامه اشکار کرد. تنها در تکه‌های تازه یک سکانس آتش‌سوزی توانست برای چند دقیقه مخاطب را میخکوب کند، اما این نیز زیاد تر به‌گفتن حادثه‌ای مقطعی عمل کرد تا محرکی برای روایت مهم.

درام‌پردازی بهرنگ توفیقی برخلاف انتظار، نتوانسته این موقعیت‌ها را به مسیری پرکشش هدایت کند. خط قصه چندین دفعه از حرکت بازمی‌ایستد و به جای تعلیق و کشش، تماشاگر با سکون و تکرار روبه رو می‌شود. از نظر دیگر، بازی‌ها نیز چیزی به جذابیت سریال اضافه نکرده‌اند؛ از مهدی سلطانی و کامبیز دیرباز گرفته تا دیگر بازیگران، ناظر نقش‌آفرینی‌هایی تکراری و بدون غافلگیری هستیم. بازیگر نقش آوا هم با اجرای مصنوعی و کم‌عمق، نه‌تنها نتوانسته همدلی مخاطب را برانگیزد، بلکه ضعف انتخاب بازیگر از سوی توفیقی را آشکار کرده است.

این در حالی است که کارگردان پیش‌تر با سریال «افرا» در تلویزیون نشان داده می بود می‌تواند روایتی اجتماعی و پرتعلیق را با جذابیت بیشتری پیش ببرد. اما در «شغال» نه خبری از همان کشش داستانی هست و نه از پرداخت دقیق شخصیت‌ها؛ تنها صحنه‌های مقطعی و حادثه‌های زودگذر باقی مانده‌اند که در نهایت نمی توانند ضعف درام را نهان کنند.

نمایش‌خانگی , سریال , تلویزیون ,

 

سووشون؛ تبلیغ به‌جای هنر

اقتباس پر سر و صدای «سووشون» به‌جای آنکه یک توانایی هنری ماندگار باشد، زیاد تر به یک حرکت تبلیغاتی شباهت اشکار کرد. ماجرا از همان پیش از پخش اغاز شد؛ جایی که نرگس آبیار، تهیه‌کننده و برخی از عوامل با شعار «سانسور، سانسور» و فریادهایی از این جنس، تلاش کردند حاشیه‌ای رسانه‌ای تشکیل کنند و دقت افکار عمومی را به سمت سریال جلب نمایند. حتی در زمان اراعه روی پلتفرم، به عمد برخی صحنه‌های شگفت و خارج از عرف باقی ماند تا همان تکه نخست کار با فیلتر شدن نماوا و توقف موقت سریال گره بخورد و از این رهگذر موج تبلیغی تازه‌ای به راه بیفتد.

اما مشکل مهم اینجاست که بعد از همه این جنجال‌ها، «سووشون» هیچ دستاوردی جدی برای مخاطب نداشت. نه قصه و روایت توانست به عمق رمان سیمین دانشور نزدیک شود، نه شخصیت‌پردازی و کارگردانی چیزی به یادماندنی خلق کردند. اکنون سوال جدی این است: اگر قرار باشد هر اقتباس ادبی فقطً با پرچم «سانسور» به میدان بیاید اما در نهایت محتوای ضعیف و کم‌رمقی اراعه دهد، آیا این رویکرد جز بی‌مطمعن کردن مخاطب نتیجه فرد دیگر دارد؟

توانایی نشان داده است که اگر یک سریال یا فیلم اقتباسی حرفی برای گفتن داشته باشد، حتی اگر محدودیت و ممیزی هم بر آن اعمال شود، رسانه‌ها و افکار عمومی از آن حمایتخواهند کرد. مثالهای موفقی در سینما، تلویزیون و حتی نمایش خانگی بوده‌اند که اقتباسشان چنان قوی و اثرگذار می بود که در مواردی حتی جای کتاب را برای نسل تازه پر کردند. اما در رابطه «سووشون» نه تنها این اتفاق نیفتاد، بلکه خطر فرد دیگر نیز وجود دارد: مخاطب با تردید و وسواس بیشتری به سراغ دیگر آثار اقتباسی برود و حتی در انتخاب کتاب هم دچار تزلزل شود؛ برای مثالً زمان رویارویی با «بامداد خمار» نرگس آبیار، با نگرانی بیندیشد آیا این تاثییر نیز سرنوشت «سووشون» را اشکار نخواهد کرد؟

در این چنین شرایطی احتمالا نظر درست‌تر این باشد که به‌جای دیدن سریالی ناکام و پرزرق‌وبرق، مستقیماً سراغ کتاب «سووشون» رفت؛ اثری که هم چنان اصالت و قیمت خود را نگه داری کرده است، بی‌نیاز از هیاهوی تبلیغاتی و جنجال‌های بی‌ثمر.

نمایش‌خانگی , سریال , تلویزیون ,

 

اجل معلق؛ رقص به‌جای روایت

«اجل معلق» قرار می بود توانایی‌ای متفاوت در ژانر کمدی نمایش خانگی باشد، اما زیاد سریع به اثری کم‌رمق و بی‌محتوا تبدیل شد. رضا عطاران که بعد از سریال‌های تلویزیونی‌اش نتوانسته در عرصه سریال‌سازی نمایش خانگی موفق شود، این‌بار نیز موفق نشد معادله را تحول دهد. توانایی قبل او در «دفترچه یادداشت» هم با وجود تبلیغات سنگین و دقت رسانه‌ای، چندان به دل مخاطب ننشست و در نهایت فراموش شد. در سینما نیز عطاران چندین دفعه با تکرار کاراکترها، تیپ‌های آشنا و حتی میمیک‌های صورتش، به یک مسیر یکنواخت رسیده و این ضعف در «اجل معلق» هم ادامه اشکار کرده است.

جز چند سکانس مختصر از عباس جمشیدی‌فر ــ از جمله رقص‌ها و دیالوگ‌هایی که فقطً در فضای اینستاگرام و مجازی دست‌به‌دست شد ــ در کلیت تاثییر خبری از موقعیت طنز جدی یا دیالوگ‌های خلاقانه و ماندگار نیست. در واقع، تلاش شده با بازآفرینی نوعی فضای شبیه «روز فرشته» بهروز افخمی و نقش‌آفرینی‌های فراموش‌نشدنی عزت‌الله انتظامی و اکبر عبدی، یک طنز متفاوت شکل بگیرد، اما نتیجه فاصله‌ای عمیق با آن آثار دارد؛ چراکه نه روایت و نه بازی‌ها توانسته‌اند به سطحی درخور دستمزدها، بودجه سنگین و پروپاگاندای رسانه‌ای این پروژه برسند.

نمونه بارز این ضعف، صحنه‌های ابتدال‌آمیز و دیالوگ‌های زشت در داروخانه عباس جمشیدی‌فر می بود که عکس العمل‌های بسیاری را به همراه داشت. این موقعیت‌ها، زیاد تر جنبه اروتیک و سطحی داشتند تا خلق لحظات کمدی خلاقانه؛ و همین علتشد تاثییر به‌جای آنکه در حافظه طنز تصویری ایران ماندگار شود، در زمره توانایی‌های ناموفق نمایش خانگی قرار بگیرد.

حقیقت این است که نمایش خانگی تا بحال نتوانسته یک کمدی ماندگار و اصیل بسازد. «اجل معلق» هم بیشتر از آنکه یک سریال با هویت جدا گانه باشد، به مثالای دیگر از کمدی‌های مصرفی و لحظه‌ای بدل شد که در نهایت چیزی جز خستگی و دلزدگی برای تماشاگر به همراه ندارد.

قیاس با تلویزیون؛ هزینه‌های میلیاردی و نتیجه ناچیز

مروری بر مثالهای تازه نمایش خانگی از «شفرونی» تا «اجل معلق»، مشخص می کند مشکل مشترک تعداد بسیاری از این آثار، تسلط فرم‌های سطحی بر محتوا، تبلیغات بر کیفیت و شوک‌آفرینی لحظه‌ای بر روایت است. ابتذال به نام طنز، دیالوگ‌های ناهنجار، خشونت افسارگسیخته، ریتم‌های کش‌دار، اقتباس‌های بی‌حاصل و کمدی‌های بی‌مزه، نتیجه مستقیم بی‌توجهی به مخاطب و بی‌اعتمادی به ریشه‌های غنی هنر و ادبیات ایرانی است.

در حالی‌که تلویزیون با بودجه‌ای به مراتب کمتر، تا این مدت قادر است سریال‌هایی چون «نون‌خ» یا «پایتخت» را بسازد که خانواده‌ها را پای قاب جمع کند، نمایش خانگی با همه ادعاهایش نتوانسته حتی یک تاثییر ماندگار خلق کند. این حقیقت تلخ مشخص می کند مسیر طی‌شده زیاد تر از آنکه دستاوردی هنری داشته باشد، به بازاری پرهیاهو و کم‌ثمر شباهت اشکار کرده است.

اگر قرار است نمایش خانگی به حیات خود ادامه دهد و جایگاه واقعی‌اش را اشکار کند، راهی جز برگشت به اصول وجود ندارد: احترام به مخاطب، روایت‌های اصیل، پژوهش جدی در ژانرهای گوناگون، پرهیز از تکرار و کلیشه، و تشکیل آثاری که به‌جای مصرف لحظه‌ای، در حافظه فرهنگی مردم ماندگار شوند. وگرنه آینده این بستر نه درخشان، که پر از بی‌اعتمادی و دل‌زدگی خواهد می بود.

انتهای مطلب/

دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها

خبرهای ورزشی

خبرهای اقتصادی

اخبار فرهنگی

اخبار تکنولوژی

اخبار پزشکی

[ad_2]