به گزارش مهتاب من
به گزارش خبرنگار فرهنگی مهتاب من از تنسیم، سرانه مطالعه در ایران از دیرباز نوشته مناقشهبرانگیزی در حوزه فرهنگ به شمار میرفته است. آمارهای ضد و نقیض تعداد بسیاری در سالهای تازه از مطالعه ایرانیان انتشار شده، آمارهایی که چندان نمیتوان به صحت و اعتبار آنها دل خوش کرد. با این حال آمارهای اظهار شده از دو دقیقه تا ۱۲۰ دقیقه متغیر است.
در سالهای قبل آمارهای فرد دیگر نیز از حالت مطالعه مردم انتشار شده است؛ آمارهایی که حکایت از این دارند که تنها ۳۰ تا ۳۵ میلیون نفر در ایران مطالعه غیردرسی دارند؛ به عبارت دیگر ۵۹ درصد از ایرانیان کتاب غیردرسی نمیخوانند.
آخرین آمار و رقم های به تازه ترین گزارش مرکز آمار ایران که با بازدید ۶۲ هزار و ۵۶۰ خانوار انجام شده تعلق دارد. بر این مبنا سرانه مطالعه ایرانیهای ۱۵ ساله و زیاد تر در روز نزدیک به ۱۶ دقیقه و ۳۲ ثانیه است.
تعداد بسیاری از ایرانیان نداشتن زمان و فراغت را با اهمیت ترین علت برای افت مطالعه خود ذکر میکنند، در این بین برخی نیز نداشتن کتاب خوب و عدم خبر از فهرستهای پرطرفدار و مناسب را علت افت مطالعه خود ذکر کردهاند.
یکی از با اهمیت ترین منبع های برای رجوع جهت آگاهی از کتابهای خوب انتشار شده در سال، جوایز ادبی می باشند، جوایزی که بهترین آثار انتشار شده در هر سال را انتخاب و به جامعه معارفه میکند، هر چند در قسمت دوم این ماجرا یعنی معارفه بهترینها به جامعه تا این مدت کُمیت جامعه ادبی ایران می لنگد و فاصله بین مخاطب و برگزیدگان جوایز ادبی پررنگ است، اما یکی از مرجعهای انتخاب بهترین کتابهای انتشار شده در سال را احتمالا بتوان انتخاب داوران جوایز ادبی برشمرد.
در این گزارش در تلاشیم تا به معارفه کتابهای برگزیده جوایز ادبی در سال ۱۴۰۲ نگاهی بیاندازیم، کتابهایی که در سال ۱۴۰۱ انتشار شدهاند، اما قضاوتآنها در جوایز سال ۱۴۰۲ یعنی جایزه جلال، جایزه قلم زرین و جایزه اندرزگو انجام شده است.
در ادامه به معارفه این آثار خواهیم پرداخت.
«بوماران»
رمان «بوران» نوشته محبوبه حاجیان نژاد در بیست و یکمین دوره جایزه قلم زرین گفتن با لیاقت تقدیر قسمت داستان بزرگسال را از آن خود کرده است.
رمان بوماران قصه خیانتی در دل جنگ است. قصه یک تصمیم و یک انتخاب در متن جنگ که در لحظهای حساس در جنگ رخ میدهد و سرنوشت شخصیت مهم داستان را دگرگون میسازد.زمان روایت این رمان، دههٔ ۶۰ و همزمان با سالهای جنگ است.
محبوبه حاجیاننژاد تلاش کرده است که تاثییر جنگ و حوادث حوالی آن را بر خانواده و نسل جوان را نشان دهد. روایت کتاب بوماران را سلمان، شخصیت مهم به مسئولیت دارد. فردی که تنها پسر خلف بازمانده از خاندان خود و بهنوعی چشموچراغ و امید آینده پدر و خانه است. خانهای قدیمی و بزرگ که حیاط آن سالهای سال محل تجمع و عزاداری مردم در ایام دهه محرم می بود. خانهای که به پدر ارث رسیده و او خود را موظف میداند تا هنگامی که زنده است چراغ آن را روشن نگه دارد و قبل مردن همچون اجداد خود آن را صحیح و سالم به نسل آینده خود که سلمان باشد، بسپارد. در داستان این کتاب سلمان بهنوعی ناجی خانواده و محبوب و مورد تأیید پدر است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «کوبیدن دری که رویش قفل به آن بزرگی زدهاند هیچ جوری عاقلانه به نظر نمیرسد، اما زمانهایی هست که ناچاری وادارمان میکند برای چند لحظهٔ مختصر حتی برای خودمان امید واهی کوچکی دست و پا کنیم. فقط برای این که تلاشی کرده باشم، در را از همان جایی که امضا انداخته بودم چند بار با کف دست میزنم و ننجان را صدا میکنم. سپس نگاهم را به بالای در میاندازم و چشم به راه صدایی میشوم که میدانم نمیآید.
دست میاندازم و آجرهای بیرونزدهٔ دیوارِ کنارِ در را میگیرم و بالا میروم. از روی دیوار میپرم توی حیاط. زیاد طول میکشد باور کنم بیدارم. اما شگفت دوست دارم خیال کنم خواب میبینم و چشمم را روی حیاط خالی و خلوتش ببندم که دارد به سادهترین شکل ممکن به من میگوید اینجا خانه پدرت نیست که چند ماه پیش ترکش کرده بودی؛ فقط یک حیاط بزرگ است با درخت توت عریانی میانهاش که شاخههایش در همه طول سال روی حوض کوچک سایه انداختهاند. حیاطی که دورتادورش اتاقهای مجزا یا تودرتو ردیف شدهاند و اکنون آنقدر ساکت و سوتوکورند که انگار هیچ زمان فردی آنجا زندگی نکرده. حتی درخت توت وسط حیاط همانند غریبهها با دستهایِ بازِ عریان روبهرویت ایستاده و انگار میخواهد از تو بپرسد اینجا چه میخواهی … نه انگار که زیاد تر از بیست و هفت هشت عاشورا کنار شانه پدر زیر سایهاش ایستادهای و به جمعیتی که سینهزنان دور درخت چرخیدهاند نگاه کردهای …»
«من مهدی آذریزدی هستم»
جایزه قلم زرین در قسمت داستان کودک و نوجوان کتاب «من مهدی آذریزدی هستم» نوشته هادی حکیمیان را به گفتن با لیاقت تقدیر معارفه کرد.
رمان نوجوان «من مهدی آذریزدی هستم» داستانِ دو نوجوان به نامهای حسینعلی و کوچکعلی است که در دهه ۳۰ زندگی میکنند. آنها برای رساندن یک چمدان امانتی به همراه یکی از آشناهایشان که راننده کامیون است راهی تهران خواهد شد. این دو نوجوان، طی حوادثی در تهران با مهدی آذریزدی، نویسنده کودک و نوجوان آشنا خواهد شد. آشنایی آنها با اتفاقهای عجیبی همراه میشود؛ تا جایی که به مجلس شورای ملی و کاخ سلطنتی شاه نیز میروال.
«بیروط»
کتاب بیروط در شانزدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد در زمستان ۱۴۰۲ به گفتن تاثییر برگزیده مشترک انتخاب شده است.
« بیروط» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه است. نشر صاد این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این تاثییر حاوی چند داستان و روایت از مستندسازی است که از آلمان به بیروت میرود. کتاب با بخشی به نام «یکشنبه ـ یکم خرداد ۹۲» اغاز شده است. این کتاب با بخشی تحتگفتن «۱۲ تیرماه ۱۳۹۲؛ دوشنبه؛ یعقوبآغاجی» به آخر رسیده است. این تاثییر حاوی داستانها و روایتهایی است از بیروت در ماهها و سالهای گوناگون شمسی و در مکانهایی گوناگون همانند هتل، ساحل و… . در توضیح این کتاب آمده است که بیروط فقط یک مکان نیست، فقط یک شهر خاورمیانهای نیست؛ سرآغاز تغییری است برای مرد جوان مستندسازی که در زمانه پراضطراب و هیاهویی که داعشیها و تکفیریها راه انداختهاند، از آلمان به بیروط میرود تا با مردی آشنا شود که میگوید سرزمین با محبت است که ساخته میشود.
«غم سوزی»
رمان «غم سوزی» نوشته اعظم عظیمی دیگر برگزیده جایزه جلال است و قصه روبه رو انسانها با رنج است.«غمسوزی» روایتی است برای تلطیف سوزاندن رنج انسان در روبه رو با چیستی جهان. بدون شک این رمان روایتی قابل اعتنا و تأمل در حوزه داستانهای اندیشهمحور و فلسفی است که با نثری روان و بدون پیچیدگی، یکی از سختترین سوالهای میراث ازلی ـ ابدی انسان را به چالش میکشد.
عظیمی در روایتی لطیف و احساسی با جسارت و هوشمندی به حوزه عشق ممنوعه ورود کرده ولی با تمهیدات دقیق، اجازه نمیدهد «فرحان» داستانش به سرنوشت تلخ فرهاد کوهکن دچار شود.
نویسنده با یک روایت چندلایه و تودرتو و با پیشبرد روایت بر خط تراز عدم اعتدال میکوشد از دیالکتیک شوق عشق و رنج انسان به حقیقت معنابخش زندگی انسان برسد و به راستی چه فردی جز خود انسان میتواند تصویرگر نقش معنی زندگی خویش در جهان هستی باشد؟ در حقیقت، جواب به این سوال که «رنج مقرّرشده توسّط خدا برای انسان چه حکمتی دارد؟» همۀ تلاشی است که نویسنده تلاش میکند در داستان، برای جواب به آن، متعهدّانه روایت را به پیش ببرد.
فرحان و احسان، دو برادرند که عاشق فریده، خواهر خوانده خود خواهد شد. برادر کوچکتر که از عشق معصومانۀ برادرش خبر دارد، پیشدستی کرده، با دختر ازدواج میکند. اکنون به مشکل خوردهاند و دختر به برادر بزرگتر پناه آورده و از او میخواهد که حَکَم شود و شوهرش را به زندگی برگرداند. فرحان در برزخی بزرگ دچار میشود؛ بهترین زمان برای تلافی پیش آمده و او میتواند کاری کند که مجدد به عشق خود برسد. رمان به جای نسخهبرداری از کهن الگوی برادرکشی هابیل و قابیل، دست به دیالکتیک با آن میزند و رخدادهای محتمل آن را به سوال میکشد.
«عملیات احیا»
عملیات احیا کتابی است که در قسمت مستند نگاری جایزه جلال گفتن با لیاقت تقدیر را از آن خود کرده و و روایت صعود یک مجموعه دانشبنیان به قله دانش و فناوری الکتروموتور را در ۲۰ فصل روایت کرده است.
کتاب حاضر نوشته محمد حکمآبادی از انتشارات راهکار حاوی یک مجموعه جستار است که نویسندگان گوناگونی آنها را نوشتهاند. هر جستار به یکی از موضوعات مرتبط با توضیحات یادشده پرداخته است. «خاکش هم بد است»، «استثمارِ کوچک»، «جا پای روسها» و «جنس ایرانی چهکار میکند؟» چند گفتن از فصلهای این کتاب می باشند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«با انگشت روی صفحۀ گوشی زدم تا فیلم پخش شود. یکی از بچههای خط تشکیل روی رینگ داغِ موتورِ سنکرون ایستاده می بود و کفشش دود میکرد. اینپا و آنپا میکرد که پاهایش نسوزد؛ ولی دست از کار نکشید و میدان را خالی نکرد. فیلم که همه شد، بغض گلویم را گرفت. به همکارهای بیادعایم افتخار کردم؛ به همکارهایم که پای کار آمدند برای افتخار جمکو، برای افتخار ایران…
خبر ساخت موتور سنکرون ایرانی با قوت هزار اسب بخار، توی سایتها و شبکههای اجتماعی انتشار شد. همان شرکتهای خارجی که به ما قطعه ندادند و حتی حاضر نشدند موتور را تعمیر کنند، زنگمان زدند. انها گفتند: «قطعات رو از کجا خریدین و اسمبل کردین؟ خب میگفتین خودمون براتون قطعه بفرستیم.»
باورشان نمیشد خودمان موتور را ساخته باشیم. من حساب این روز را کرده بودم. بچهها را سپرده بودم از همه مرحله های تشکیل فیلمبرداری کنند. قسمتی از آن فیلمها را برایشان فرستادم و دیگر صدایشان درنیامد.»
«من اعتراف میکنم»
این کتاب نوشته محمد رحمانی است که از سوی انتشارات ایران انتشار شده و در قسمت مستند نگاری جایزه جلال به گفتن تاثییر برگزیده معارفه شده است. خواندن این کتاب در ایام تعطیلات نوروز خالی از لطف نیست.
این کتاب اثری متفاوت درمورد حیات سازمان مجاهدین خلق در دوره پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است. محمد رحمانی نویسنده کتاب، با منفعت گیری از اسناد و منبع های متعدد مربوط به سازمان مجاهدین خلق، اعترافات وحید افراخته را که از افراد کلیدی و از مهمترین و مؤثرترین اعضای شاخۀ نظامی این سازمان به حساب میآمد، روایت کرده است. اعترافات افراخته که در مردادماه ۱۳۵۴ توسط ساواک دستگیر شد، به لحاظ مقداری و کیفی بیهمانند است و میتوان ادعا کرد سپس از ضربه شهریور ۱۳۵۰ ساواک، بزرگترین ضربه به نیروهای سازمان مجاهدین خلق، به واسطۀ اعترافات او داخل شده است.
به این ترتیب، بیشک با دقت در اعترافات این عضو موثر مجاهدین خلق تعداد بسیاری از مسائل این سازمان، پیش و سپس از افراخته، قابل فهمیدنتر خواهد شد. در بخشی از این کتاب آمده است: وحید افراخته سپس از زمان کوتاهی نهتنها از درون میشکند و اعتراف میکند، بلکه به همکاری همهجانبهای با رژیم دست میزند به نحوی که حتی در قامت بازجوی ساواک نیز ظاهر میشود.
این کتاب هزار صفحهای در پنج فصل شرایط جامعه و گروهک منافقین را برای مخاطبان روایت میکند. بهعلت نو بودن نوشته و انتشار کردن تعداد بسیاری از پروندهها برای اولین بار و نقلهای مستقیم اسناد، بهگفتن یک منبع دستاول حائز اهمیت است.
محمد رحمانی نویسنده کتاب معتقد است که اعترافات افراخته به این علت مهم است که او جایگاه اختصاصی سازمانی و تسلط کافی بر وقایع درونسازمانی بهگفتن یکی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق دارد. با دقت در اعترافات وی تعداد بسیاری از مسائل پیش و سپس از افراخته قابل فهمیدنتر میشود.
وی میگوید: در این کتاب خود دست بهروی یکی از جنجالیترین پروندههای تاریخی گذاشتم و از زاویه نگاه «وحید افراخته» که عضو مرکزیت گروهک منافقین می بود به بازدید و نقد تاریخ این سازمان پرداختم. این کتاب با زیرعنوان «زندگی و زمانه وحید افراخته» در اعترافات و زندگی وی متوقف نشده است بلکه سراغ دهها پرونده دیگر رفتم و با انجام مصاحبههای گوناگون و سندهایی که باید در جای خود توضیح داده شوند، اثری جامع در این حوزه را خلق کردم.
«از قبل یکشنبه میشود»
این کتاب نوشته علی شاهمرادی است که از سوی انتشارات خزه انتشار شده و در قسمت داستان مختصر با لیاقت تقدیر جایزه جلال شناخته شده است.
از قبل یکشنبه میشود، از ۲۰ داستان مختصر راه اندازی شده است. داستانهای کتاب لحنی محاورهای دارند و شکل روایت آنها ساده و روان است و مخاطب را بههمراه خود میکشاند. نامگذاری داستانها نیز دلنشین و متفاوت است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «هر دو فکر میکنند که فهمیدهاند و ادامه نمیدهند. آدمها مدام دچار این حالت خواهد شد. نوعی فداکاری جمعی است که زیاد بیشتر از توان سخن زدن و فکر کردن، انسان را از حیوان جدا میکند.
یادم میاد هنگامی تازه به دنیا اومده بودم، یه چیز شگفت که از کلی تیکههای به هم چسبیده درست شده می بود، یه گوشه از اتاق بیمارستان نشسته می بود. باهاش سخن زدم. نقل معجزه نبوده است. همانند الان سخن نمیزدم که. بهش گفتم خواهش میکنم خودش رو معارفه کنه. زیاد زبون مودبانهای می بود، چون هنگامی جوابم رو نداد و عصبانیم کرد، هیچ کلمهٔ زشتی اشکار نکردم که بگم. یکی از پرستارا منو برد به یه اتاق دیگه که پر از بچههای تازه به دنیا اومده می بود. اون چیزِ عجیبم جستوجومون اومد. هر قدمی که برمیداشت، چندتا تیکه از تنش میریخت زمین. توی اتاقم پر می بود از همین چیزای شگفتوغریب؛ انگار هر کی یکی داشت. اکثرشون تیکههاشون زیاد می بود و هرچی اَزشون میریخت کم نمیشدن، بهجز یکیشون که از اول فقط چند تیکه می بود و سریع تموم شد. نمیدونم چی بودن. سپس از بیمارستان دیگه ندیدمشون یا حداقل یادم نمیاد دیده باشم.»
کتاب «گلوله فیروزهای»
این کتاب نوشته فهیمه شهابیان مقدم است که توسط انتشارات کتابستان معرفت انتشار شده است و برگزیده قسمت رمان جایزه اندرزگو شناخته شده است.
داستان این کتاب در ماههای انتهایی حکومت رژیم پهلوی در سال ۵۷ شکل میگیرد و ماجرای انقلابیشدن یک طرافدار پهلوی را روایت میکند. فیروزه هرچند طرفدار رژیم است، اما فقط یک دغدغه دارد آن هم ناخشنود بودنش نسبت به یک ازدواج اجباری است؛ ازدواجی که در آن پدربزرگ تصمیم دارد فیروزه و مسعود را به هم رساند. اما به مرور، رازهایی از برخی آدمهای اطراف فیروزه برملا میشود که قطار زندگی او را روی ریل فرد دیگر میاندازد؛ رازهایی که برخی از آنها میتواند همانند ترسناکترین کابوسها، فیروزه را بیخواب کند. رازهایی که تارهای تنیده شده روی چشم و گوش فیروزه را کنار زده و اسایش پلاستیکی او را برهم میزند. نویسنده در عین حال از ورای روایت زندگی فیروزه تلاش کرده تا به روایت تاریخ انقلاب در همانماههای پیروزی بپردازد.
«فصل توتهای سفید»
کتاب «فصل توت های سفید» نوشته سیده عذرا موسوی است که در سومین دوره جایزه شهید سیدعلی اندرزگو در قسمت رمان بزرگسال برگزیده شد.
این کتاب، قصه زنی را روایت میکند که تلاش کرده در دوراهیهای مهم زندگی خود منفعل نباشد و پخته و سنجیده عمل کند. فروغ، قهرمان داستان «فصل توت های سفید» است که بنابر قبل پیچیدهای که دارد، با اتهامات سنگین و طرد اجتماعی روبهرو میشود و بهروز، در پی آن است تا ننگی بزرگ را برای فروغ به ارمغان آورد. در این بین اما ورود مردی به نام امیر به زندگی فروغ مسیر داستان را تحول میدهد.
«فصل توتهای سفید» اثری است با چند محور که نویسنده تلاش کرده با گفتن جزئیات عاطفی و روایی، برهههای متغیری از تاریخ ایران را نقل کند.
در بخشی از متن داستان آمده: «مردها خم شده بودند روی زانو، انگار که رکوع کرده باشند و چمباتمه زده بودند دور آقا یدی که سرش را بین دستها گرفته می بود و صورتش همانند ازگیل لهیده و چروکیدهای درهمفرورفته می بود.»
«مبارزه به روایت شهید سیداسدالله لاجوردی»
کتاب «مبارزه به روایت شهید سیداسدالله لاجوردی» تاثییر جواد اسلامی است که انتشارات روزنامه ایران آن را انتشار کرده است و در قسمت تاریخ شفاهی انتشارات اندرزگو به گفتن برگزیده معارفه شده است.
کتاب «مبارزه به روایت سیداسدالله لاجوردی» بخشی از خاطرات این شهید بزرگوار است که به خواهش و اصرار دوستانش طی مصاحبههایی در نیمه دوم سال ۱۳۵۸ به ضبط و ثبت رسیدهاست و از این رو میتواند به مثابه یک سند تاریخی مورد دقت و منفعت گیری قرار گیرد.
شهید لاجوردی در این خاطرات، ضمن ترسیم فضای مبارزاتی پیش از انقلاب به گفتن گوشه ای از فعالیت هیأتهای مؤتلفه اسلامی پرداخته است. او که خود سابقه چندین بار دستگیری و زندان در رژیم قبل را داشته، ضمن تشریح حالت خود در زندان و انواع شکنجههایی که دیده به تقابلهای حاضر بین نیروهای مذهبی با اعضای سازمان مجاهدین خلق و مارکسیستها پرداخته و زوایایی از نوع تفکرات التقاطی آنها در رابطه موضوعات گوناگون را گفتن میکند که در جای خود قابل تأمل است.
این کتاب شامل خاطرات بیست سالۀ شهید لاجوردی از سال ۱۳۳۸ تا پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ است و تلاش شده تا لحن صمیمانه و بیتکلف شهید لاجوردی تا حدامکان در متن حاضر نگه داری شود.
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکارها